مشخصات شعر

همچو زینب غم برادر داشت

چیست جان؟ جان نثار معصومه

چیست گل؟ از تبار معصومه

 

صلوات و سلام آل رسول

هدیۀ ما نثار معصومه

 

با کریمه کرامت احیا شد

دست تقدیر یار معصومه

 

ماه ذیقعده هدیۀ زهراست

ابر رحمت بهار معصومه

 

دهۀ پر کرامت رضوی

نمی ‌از اعتبار معصومه

 

مظهر اقتدار و قدرت کیست

قدرت آشکار معصومه

 

أمه الله بعد فاطمه اوست

بندگی افتخار معصومه

 

سال‌ها بیقرار و بیتابش

پدر بیقرار معصومه

 

ماه‌ها بود که امام رضا

می‌کشید انتظار معصومه

 

زینب دوم بنی هاشم

خالقش رازدار معصومه

 

نوری از فاطمه درخشید و

شد سراسر دیار معصومه

 

خلأ بارگاه زهرایی

پر شود با مزار معصومه

 

زندگی در کنار سلطانش

بهترین روزگار معصومه

 

باب حصن حصین سرمد اوست

تا به قم امتداد مشهد اوست

 

سحر آن شب عشق دیگر داشت

خلقت آنروز دست برتر داشت

 

طالع فجر و دختر خورشید

آسمان‌ها چقدر اختر داشت

 

فرش با عرش گفتگو می‌کرد

کیست چون من که تاج، بر سر داشت؟

 

کیست این بانوی مجلله که،

مقدم او صفای دیگر داشت

 

با تبسم امام کاظم گفت:

همچو معصومه‌ام که دختر داشت؟

 

خندۀ او دل پدر را برد

دیده سوی رضا مکرر داشت

 

چهره، گویای همتی والا

وجهه‌اش، وجهۀ پیمبر داشت

 

از همان ابتدا که دیده گشود

هیبت و اقتدار حیدر داشت

 

فاطمی‌خلق و فاطمی‌سیرت

نور زهرا و عطر کوثر داشت

 

بانویی مثل زینب کبری

دل محزون و دیدۀ تر داشت

 

روز اول که دیده‌اش وا شد

همچو زینب غم برادر داشت

 

دور تا دور از برادرها

گل ستانی پر از صنوبر داشت

 

همه را مرد راه مولا ساخت

نیتی تا قیام رهبر داشت

 

غربت حضرت رضا را دید

یاری‌اش کرد و کربلا را دید

 

کلماتش تمام، وحیانی

حرکاتش تمام، قرآنی

 

نام نیکش محدثه، یعنی:

با مسمی‌ترین سخندانی

 

عالمه بودن و مطیع امام

این همان معنی مسلمانی

 

پدرش گفت: جان بقربانت

که همه فقه را تو می‌دانی

 

مجتهد پرور و مجاهد ساز

داده در راه دوست قربانی

 

دورۀ اختناق عباسی

خفقان را شکست، طوفانی

 

او که دیده امام در تبعید

او که دیده امام زندانی

 

نهضتی با برادرانش کرد

در ره دلبر خراسانی

 

اولین کربلای ایران را

او رقم زد برای ایرانی

 

چون صدای قیام او پیچید

متحد شد سپاه ‌ایمانی

 

گر چه هجده برادر از کف داد

و خودش کشته شد به آسانی

 

همچو زینب نشد اسیر اما

همچو زینب ندید مهمانی

 

شام تا کوفه تازیانه نخورد

سنگ و سیلی نخورد هر آنی

 

قم از او یافت چونکه خوشنامی

هدیه شد انقلاب اسلامی

 

همچو زینب غم برادر داشت

چیست جان؟ جان نثار معصومه

چیست گل؟ از تبار معصومه

 

صلوات و سلام آل رسول

هدیۀ ما نثار معصومه

 

با کریمه کرامت احیا شد

دست تقدیر یار معصومه

 

ماه ذیقعده هدیۀ زهراست

ابر رحمت بهار معصومه

 

دهۀ پر کرامت رضوی

نمی ‌از اعتبار معصومه

 

مظهر اقتدار و قدرت کیست

قدرت آشکار معصومه

 

أمه الله بعد فاطمه اوست

بندگی افتخار معصومه

 

سال‌ها بیقرار و بیتابش

پدر بیقرار معصومه

 

ماه‌ها بود که امام رضا

می‌کشید انتظار معصومه

 

زینب دوم بنی هاشم

خالقش رازدار معصومه

 

نوری از فاطمه درخشید و

شد سراسر دیار معصومه

 

خلأ بارگاه زهرایی

پر شود با مزار معصومه

 

زندگی در کنار سلطانش

بهترین روزگار معصومه

 

باب حصن حصین سرمد اوست

تا به قم امتداد مشهد اوست

 

سحر آن شب عشق دیگر داشت

خلقت آنروز دست برتر داشت

 

طالع فجر و دختر خورشید

آسمان‌ها چقدر اختر داشت

 

فرش با عرش گفتگو می‌کرد

کیست چون من که تاج، بر سر داشت؟

 

کیست این بانوی مجلله که،

مقدم او صفای دیگر داشت

 

با تبسم امام کاظم گفت:

همچو معصومه‌ام که دختر داشت؟

 

خندۀ او دل پدر را برد

دیده سوی رضا مکرر داشت

 

چهره، گویای همتی والا

وجهه‌اش، وجهۀ پیمبر داشت

 

از همان ابتدا که دیده گشود

هیبت و اقتدار حیدر داشت

 

فاطمی‌خلق و فاطمی‌سیرت

نور زهرا و عطر کوثر داشت

 

بانویی مثل زینب کبری

دل محزون و دیدۀ تر داشت

 

روز اول که دیده‌اش وا شد

همچو زینب غم برادر داشت

 

دور تا دور از برادرها

گل ستانی پر از صنوبر داشت

 

همه را مرد راه مولا ساخت

نیتی تا قیام رهبر داشت

 

غربت حضرت رضا را دید

یاری‌اش کرد و کربلا را دید

 

کلماتش تمام، وحیانی

حرکاتش تمام، قرآنی

 

نام نیکش محدثه، یعنی:

با مسمی‌ترین سخندانی

 

عالمه بودن و مطیع امام

این همان معنی مسلمانی

 

پدرش گفت: جان بقربانت

که همه فقه را تو می‌دانی

 

مجتهد پرور و مجاهد ساز

داده در راه دوست قربانی

 

دورۀ اختناق عباسی

خفقان را شکست، طوفانی

 

او که دیده امام در تبعید

او که دیده امام زندانی

 

نهضتی با برادرانش کرد

در ره دلبر خراسانی

 

اولین کربلای ایران را

او رقم زد برای ایرانی

 

چون صدای قیام او پیچید

متحد شد سپاه ‌ایمانی

 

گر چه هجده برادر از کف داد

و خودش کشته شد به آسانی

 

همچو زینب نشد اسیر اما

همچو زینب ندید مهمانی

 

شام تا کوفه تازیانه نخورد

سنگ و سیلی نخورد هر آنی

 

قم از او یافت چونکه خوشنامی

هدیه شد انقلاب اسلامی

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×