- تاریخ انتشار: ۱۳۹۳/۱۰/۰۳
- بازدید: ۶۴۵۴
- شماره مطلب: ۷۶۵
-
چاپ
تشنه لبی مست رفته است به میدان
هیچ دلی عاشق و دچار مبادا
عاقبت چشم، انتظار مبادا
میروی و ابرها به گریه که برگرد!
چشم خداوند اشکبار مبادا
تشنه لبی مست رفته است به میدان
این خبر سرخ ناگوار مبادا!
تشنه لبی مست رفته است به میدان
آینه با سنگ در کنار مبادا
تشنه لبی مست رفته است به میدان
وعدۀ دیدار بر مزار مبادا
تشنه لبی مست رفته است به میدان
تشنه لب مست بی قرار مبادا
شیهۀ اسبی شنیده میشود از دور
شیهۀ اسبی که بی سوار مبادا
این طرف آهو دوید، آن طرف آهو
دشت در اندیشۀ شکار مبادا
وسعت دشت است و وحشت رم اسبان
غنچۀ سرخی به رهگذار مبادا
زندگی سبز و مرگ سرخ مبارک
دشت پر از لاله بی بهار مبادا
عالم کثرت گشوده راه به وحدت
هیچ به جز آفریدگار مبادا!
-
سایه آفتاب
نشسته سایهای از آفـتاب بر رویش
به روی شانه طوفان رهاست گیسویش
ز دوردست، سواران دوباره میآیند
که بگذرند به اسبان خویش از رویش
-
چراغ تابناک
با لبان تشنه آن ساعت که افتادی به خاک
لَم تَقُل شیئا سِوا: قُم یا اخا! أدرِک اخاک!
مشک دور از دست گریان است و قدری دورتر
مانده بر صحرا لبی خندان و جسمی چاک چاک
-
انگار نه انگار
ای چشم تو بیمار، گرفتار، گرفتار
برخیز چه پیشامده این بار علمدار
گیریم که دست و علم و مشک بیفتد
برخیز فدای سرت انگار نه انگار
تشنه لبی مست رفته است به میدان
هیچ دلی عاشق و دچار مبادا
عاقبت چشم، انتظار مبادا
میروی و ابرها به گریه که برگرد!
چشم خداوند اشکبار مبادا
تشنه لبی مست رفته است به میدان
این خبر سرخ ناگوار مبادا!
تشنه لبی مست رفته است به میدان
آینه با سنگ در کنار مبادا
تشنه لبی مست رفته است به میدان
وعدۀ دیدار بر مزار مبادا
تشنه لبی مست رفته است به میدان
تشنه لب مست بی قرار مبادا
شیهۀ اسبی شنیده میشود از دور
شیهۀ اسبی که بی سوار مبادا
این طرف آهو دوید، آن طرف آهو
دشت در اندیشۀ شکار مبادا
وسعت دشت است و وحشت رم اسبان
غنچۀ سرخی به رهگذار مبادا
زندگی سبز و مرگ سرخ مبارک
دشت پر از لاله بی بهار مبادا
عالم کثرت گشوده راه به وحدت
هیچ به جز آفریدگار مبادا!
خانم سلیمی با سلام و تشکر از زحمات شما تو بیت شیهۀ اسبی شنیده میشود از دور شیهۀ اسب که بی سوار مبادا به نظرم شیهۀ اسبی که بی سوار مبادا درسته!
سلام اصلاح شد از دقت شما سپاسگزارم