مشخصات شعر

گریۀ بارانی عاشورایی

عیب این است: دگر بال و پری نیست که نیست

سحر و نافله و چشمِ تری نیست که نیست

 

در من خسته پس از این همه سال آزادی

حال جز توبه شکستن هنری نیست که نیست

 

چشم‌‌ها هرز شد از بس که تنزل کردند

آه، در چشم، حیا و حذری نیست که نیست

 

من به هر در که زدم رو به دلم باز نشد

جز در مرحمتت حال دری نیست که نیست

 

جز همین روضه، همین اشک، همین لحظۀ ناب

در جهان هیچ کجایش خبری نیست که نیست

 

روزه بودم، اثر روضه مرا پاک نمود

که به جز اشک، دوای دگری نیست که نیست

 

بعد یک گریۀ بارانی عاشورایی

از سیاهی گناهم اثری نیست که نیست

 

خواهرش جانب گودال دوید و می‌‌دید

بر تن زخمی ارباب سری نیست که نیست

 

گریۀ بارانی عاشورایی

عیب این است: دگر بال و پری نیست که نیست

سحر و نافله و چشمِ تری نیست که نیست

 

در من خسته پس از این همه سال آزادی

حال جز توبه شکستن هنری نیست که نیست

 

چشم‌‌ها هرز شد از بس که تنزل کردند

آه، در چشم، حیا و حذری نیست که نیست

 

من به هر در که زدم رو به دلم باز نشد

جز در مرحمتت حال دری نیست که نیست

 

جز همین روضه، همین اشک، همین لحظۀ ناب

در جهان هیچ کجایش خبری نیست که نیست

 

روزه بودم، اثر روضه مرا پاک نمود

که به جز اشک، دوای دگری نیست که نیست

 

بعد یک گریۀ بارانی عاشورایی

از سیاهی گناهم اثری نیست که نیست

 

خواهرش جانب گودال دوید و می‌‌دید

بر تن زخمی ارباب سری نیست که نیست

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×