مشخصات شعر

اشک خاموش

کاش خاموش کند اشک، مصلایش را

کاش گیرند کمی زیر بغل‌هایش را

 

به زمین خورده و خاکی است ردایش رویش

کاش می‌‌شد بتکانند سر و پایش را

 

به زمین خورد، زمین خورد، زمین خورد مدام

ولی از دست ندادند تماشایش را

 

در آتش زده کم بود بیافتد‌، ای کاش

ببرد از دم در دختر نوپایش را

 

کوچه سنگی است، سرش درد گرفته نامرد

بی هوا هول نده، سنگ است ببین جایش را

 

او خودش خواسته تا روضۀ مادر گیرد

جرئت خویش نبینید مدارایش را

 

او علی هست، به کوچه نکشیدش این بار

زنده کردید دوباره غم غم‌هایش را

 

قنفذ از راه از آن لحظه که آمد می‌‌زد

می‌زند تا شکند بازوی زهرایش را

 

دست بگذاشت به زانو نفسش تند شده

عمۀ کوچک خود دید و نفس‌هایش را

 

خیزران بود و سر و طشت طلا و مشروب

کاش می‌‌شد که نبیند لب بابایش را

 

اشک خاموش

کاش خاموش کند اشک، مصلایش را

کاش گیرند کمی زیر بغل‌هایش را

 

به زمین خورده و خاکی است ردایش رویش

کاش می‌‌شد بتکانند سر و پایش را

 

به زمین خورد، زمین خورد، زمین خورد مدام

ولی از دست ندادند تماشایش را

 

در آتش زده کم بود بیافتد‌، ای کاش

ببرد از دم در دختر نوپایش را

 

کوچه سنگی است، سرش درد گرفته نامرد

بی هوا هول نده، سنگ است ببین جایش را

 

او خودش خواسته تا روضۀ مادر گیرد

جرئت خویش نبینید مدارایش را

 

او علی هست، به کوچه نکشیدش این بار

زنده کردید دوباره غم غم‌هایش را

 

قنفذ از راه از آن لحظه که آمد می‌‌زد

می‌زند تا شکند بازوی زهرایش را

 

دست بگذاشت به زانو نفسش تند شده

عمۀ کوچک خود دید و نفس‌هایش را

 

خیزران بود و سر و طشت طلا و مشروب

کاش می‌‌شد که نبیند لب بابایش را

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×