مشخصات شعر

مثنوی زینبیه

کیست که بر لوح قلم می‌زند؟

حول خداوند قدم می‌زند؟

 

کیست که در وزن نگنجیده است؟

کوه وقار است و نرنجیده است؟

 

کیست که مختار کند جبر را؟

کیست که بی‌تاب کند صبر را؟

 

کیست خم آورده به ابروی قهر

لرزه برافکنده به زانوی شهر؟

 

کیست به عصمت متجلّی شده

شأن ولی را متولّی شده

 

او که در افلاک نبی کوکب است

زهرۀ زهرای علی زینب است

 

حلم مجسّم‌ شدۀ نشأتین

روح یکی، جسم دوتا با حسین

 

خطبه‌اش از نهج بلاغت پر است

هیبت مولاست که در چادر است

 

وجه علی تا که اتم می‌شود

خطبۀ او تیغ دو دم می‌شود

 

بدر دوم، بین کلامش نهان

فاطمه در خطبۀ شامش نهان

 

در سخنش لحن امیر آمده است

کوکبۀ دهر به زیر آمده است

 

صبر الهی ست، تفضّل شده است

«أخرجنا الله من الذّل» شده است

 

راهبر قافلۀ ماست این

زین اب و زینت زهراست این

 

توسن گفتار که چالاک شد

کاخ یزید از دم او خاک شد

 

زیر و زبر را به هم آورده است

خواهر سقّا علم آورده است

 

از دل این سفله‌ متکّای فرش

خیمه برافراشته در تاج عرش

 

می‌رود از خویش به حیرانی‌اش

آینه از آینه گردانی‌اش

 

جلوۀ این آینه در مشرقین

سر زده از طلعت روی حسین

 

قسمت زینب که سفر می‌شود

روی حسین آینه‌گر می‌شود

 

گرچه به غیر از غم و غارت نبود

این سفر از جنس اسارت نبود

 

گرچه سزاوار به زنجیر نیست

شیر به زنجیر مگر شیر نیست؟

 

از حد اوصاف که رد می‌شود

دخت علی، بنت اسد می‌شود

 

گو همه مغلوب که او غالب است

جان علیّ بن ابی‌طالب است

 

جان علی رنج فراوان کشید

چند بغل روضه به دامان کشید

 

خیز و بخوان روضۀ دستار را

روضۀ بیمار و پرستار را

 

روضۀ دروازۀ ساعات را

قافلۀ مادر طاعات را

 

روضۀ این روضه چه بود؟ آه آه

روضۀ بازار یهود آه آه

 

قسمت زینب که الم شد الم

دست کشیدیم و قلم شد قلم

 

مثنوی زینبیه

کیست که بر لوح قلم می‌زند؟

حول خداوند قدم می‌زند؟

 

کیست که در وزن نگنجیده است؟

کوه وقار است و نرنجیده است؟

 

کیست که مختار کند جبر را؟

کیست که بی‌تاب کند صبر را؟

 

کیست خم آورده به ابروی قهر

لرزه برافکنده به زانوی شهر؟

 

کیست به عصمت متجلّی شده

شأن ولی را متولّی شده

 

او که در افلاک نبی کوکب است

زهرۀ زهرای علی زینب است

 

حلم مجسّم‌ شدۀ نشأتین

روح یکی، جسم دوتا با حسین

 

خطبه‌اش از نهج بلاغت پر است

هیبت مولاست که در چادر است

 

وجه علی تا که اتم می‌شود

خطبۀ او تیغ دو دم می‌شود

 

بدر دوم، بین کلامش نهان

فاطمه در خطبۀ شامش نهان

 

در سخنش لحن امیر آمده است

کوکبۀ دهر به زیر آمده است

 

صبر الهی ست، تفضّل شده است

«أخرجنا الله من الذّل» شده است

 

راهبر قافلۀ ماست این

زین اب و زینت زهراست این

 

توسن گفتار که چالاک شد

کاخ یزید از دم او خاک شد

 

زیر و زبر را به هم آورده است

خواهر سقّا علم آورده است

 

از دل این سفله‌ متکّای فرش

خیمه برافراشته در تاج عرش

 

می‌رود از خویش به حیرانی‌اش

آینه از آینه گردانی‌اش

 

جلوۀ این آینه در مشرقین

سر زده از طلعت روی حسین

 

قسمت زینب که سفر می‌شود

روی حسین آینه‌گر می‌شود

 

گرچه به غیر از غم و غارت نبود

این سفر از جنس اسارت نبود

 

گرچه سزاوار به زنجیر نیست

شیر به زنجیر مگر شیر نیست؟

 

از حد اوصاف که رد می‌شود

دخت علی، بنت اسد می‌شود

 

گو همه مغلوب که او غالب است

جان علیّ بن ابی‌طالب است

 

جان علی رنج فراوان کشید

چند بغل روضه به دامان کشید

 

خیز و بخوان روضۀ دستار را

روضۀ بیمار و پرستار را

 

روضۀ دروازۀ ساعات را

قافلۀ مادر طاعات را

 

روضۀ این روضه چه بود؟ آه آه

روضۀ بازار یهود آه آه

 

قسمت زینب که الم شد الم

دست کشیدیم و قلم شد قلم

 

۱ نظر
 
  • سید حسین ۱۳۹۷/۰۷/۱۵

    مناسب

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×