مشخصات شعر

نیزه‌ها سربه­ سر ستاره شدند

کاروان رفت و موج موج سکوت بر لب تشنه خیز دریا ماند

آه از آن خیمه‌­های سوخته دل، شانه­‌هایی تکیده تنها ماند

 

کاروان رفت و دشت خالی شد، نیزه‌ها سربه­ سر ستاره شدند

آفتاب از کنار ماه گذشت، دست‌های بریده بر جا ماند

 

هیچ‌کس جز صدای زخمی تو آسمان را به کوچه‌ها نکشید

هیچ‌کس با تو هم­ بهانه نشد، جز نگاهی که پشت بابا ماند

 

ای علی! ای خدای صبر! مگر، شانه‌هایت چه قدر طاقت داشت

کوفه کوفه کشید زخم‌زبان، لب به لب زخم دید و بر پا ماند

 

آه ای وسعت نشسته به خون، کربلا از تو رنگ عشق گرفت

از تو طوفان به اسم برد جنون، از تو دریا همیشه دریا ماند

 

دست‌های بلند عبّاست، علم و مشک تشنه می‌خواهد

آه دریای حسرتی را که، در نگاه صبور سقّا ماند

نیزه‌ها سربه­ سر ستاره شدند

کاروان رفت و موج موج سکوت بر لب تشنه خیز دریا ماند

آه از آن خیمه‌­های سوخته دل، شانه­‌هایی تکیده تنها ماند

 

کاروان رفت و دشت خالی شد، نیزه‌ها سربه­ سر ستاره شدند

آفتاب از کنار ماه گذشت، دست‌های بریده بر جا ماند

 

هیچ‌کس جز صدای زخمی تو آسمان را به کوچه‌ها نکشید

هیچ‌کس با تو هم­ بهانه نشد، جز نگاهی که پشت بابا ماند

 

ای علی! ای خدای صبر! مگر، شانه‌هایت چه قدر طاقت داشت

کوفه کوفه کشید زخم‌زبان، لب به لب زخم دید و بر پا ماند

 

آه ای وسعت نشسته به خون، کربلا از تو رنگ عشق گرفت

از تو طوفان به اسم برد جنون، از تو دریا همیشه دریا ماند

 

دست‌های بلند عبّاست، علم و مشک تشنه می‌خواهد

آه دریای حسرتی را که، در نگاه صبور سقّا ماند

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×