مشخصات شعر

شهاب شد که به آغوش کهکشان برود

 

شبیه تیر که از چلۀ کمان برود
شهاب شد که به آغوش کهکشان برود

 

دوید از وسط سنگ‌های کوفی تا
شبیه رود به دریای بیکران برود



نخواست تیر نگاه پر از محبت عشق
به عمق دیدۀ نحس حرامیان برود

 

رسید و دید که چیزی نمانده در گودال
ز جسم بی رمق و سرخ عشق، جان برود



و دید هیچ نمانده ست تا سر خورشید
ز دست نیزه به محراب آسمان برود

 

و ارث مادری‌اش بود بازویش تا که
بهار باشد و در قالب خزان برود



شنید اینکه کسی گفت راه باز کنید
برای آخر این غائله سنان برود

 

شهاب شد که به آغوش کهکشان برود

 

شبیه تیر که از چلۀ کمان برود
شهاب شد که به آغوش کهکشان برود

 

دوید از وسط سنگ‌های کوفی تا
شبیه رود به دریای بیکران برود



نخواست تیر نگاه پر از محبت عشق
به عمق دیدۀ نحس حرامیان برود

 

رسید و دید که چیزی نمانده در گودال
ز جسم بی رمق و سرخ عشق، جان برود



و دید هیچ نمانده ست تا سر خورشید
ز دست نیزه به محراب آسمان برود

 

و ارث مادری‌اش بود بازویش تا که
بهار باشد و در قالب خزان برود



شنید اینکه کسی گفت راه باز کنید
برای آخر این غائله سنان برود

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×