مشخصات شعر

گلزخم‌‌ها

 

با سر رسید‌ه‌ای، بگو از پیکری که نیست
از مصحف ورق ورق و پرپری که نیست

شب‌ها که سر به سردی این خاک می‌نهم
کو دست مهربان نوازشگری که نیست

باید برای شستن گلزخم‌‌های تو
باشد گلاب و زمزمی و کوثری که نیست

قاری خسته، تشت طلا و تنور نه!
شایسته بود شأن تو را منبری که نیست

آزاد شد شریعه همان عصر واقعه
یادش به خیر ساقی آب آوری که نیست

تشخیص چشم‌های تو در این شب کبود
می خواست روشنایی چشم تری که نیست

دستی کشید عمه به این پلک‌ها و گفت:
حالا شدی شبیه همان مادری که نیست

دیروز عصر داخل بازار شامیان
معلوم شد حکایت انگشتری که نیست

***
حتی صبور قافله بی صبر می‌شود
با خاطرات خسته‌ترین  دختری که نیست

 

گلزخم‌‌ها

 

با سر رسید‌ه‌ای، بگو از پیکری که نیست
از مصحف ورق ورق و پرپری که نیست

شب‌ها که سر به سردی این خاک می‌نهم
کو دست مهربان نوازشگری که نیست

باید برای شستن گلزخم‌‌های تو
باشد گلاب و زمزمی و کوثری که نیست

قاری خسته، تشت طلا و تنور نه!
شایسته بود شأن تو را منبری که نیست

آزاد شد شریعه همان عصر واقعه
یادش به خیر ساقی آب آوری که نیست

تشخیص چشم‌های تو در این شب کبود
می خواست روشنایی چشم تری که نیست

دستی کشید عمه به این پلک‌ها و گفت:
حالا شدی شبیه همان مادری که نیست

دیروز عصر داخل بازار شامیان
معلوم شد حکایت انگشتری که نیست

***
حتی صبور قافله بی صبر می‌شود
با خاطرات خسته‌ترین  دختری که نیست

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×