مشخصات شعر

تیر تماشا

 

به روى دامن من ‌امشب استراحت کن

چو من به خاک نشینى بیا و عادت کن

 

چقدر دور سر روى نیزه پر بزنم

بمان و مثل همیشه کمى محبت کن

 

بگو که این همه زخم از کجاست روى لبت

برایم از سر بازار شام صحبت کن

 

ببر مرا که به بزم شراب جایم نیست

مرا ز تیر تماشاى شمر راحت کن

 

ندیده‌اى که چه کردند مردم کوفه؟

به حال و روز لباسم دوباره دقت کن

 

گرفته چادر من را به دخترش داده

میان حال من و او خودت قضاوت کن

 

کشید گوش مرا، گوشواره را، گفتم

بزن تو هم که یتیمم، بگیر غارت کن

 

تیر تماشا

 

به روى دامن من ‌امشب استراحت کن

چو من به خاک نشینى بیا و عادت کن

 

چقدر دور سر روى نیزه پر بزنم

بمان و مثل همیشه کمى محبت کن

 

بگو که این همه زخم از کجاست روى لبت

برایم از سر بازار شام صحبت کن

 

ببر مرا که به بزم شراب جایم نیست

مرا ز تیر تماشاى شمر راحت کن

 

ندیده‌اى که چه کردند مردم کوفه؟

به حال و روز لباسم دوباره دقت کن

 

گرفته چادر من را به دخترش داده

میان حال من و او خودت قضاوت کن

 

کشید گوش مرا، گوشواره را، گفتم

بزن تو هم که یتیمم، بگیر غارت کن

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×