مشخصات شعر

هزار حوریه از چادرش زمین می‌ریخت

نوید وصل پدر را به کاروان می‌داد
به ماه، ماه سر نیزه را نشان می‌داد

 

رقیه، تولیت آستان رأس شریف
به ماه، اذن زیارت در آسمان می‌داد


هزار حوریه از چادرش زمین می‌ریخت
اگر که چادر خود را کمی تکان می‌داد

 

رقیه دختر آقای مهربانی که
سرش به حامل سر نیزه سایبان می‌داد

 

گرسنه بود، ولی از کرامتش این بس
به دست دشمنخود رزق آب و نان می‌داد


پدر عقیق یمن را به ساربان بخشید
و او النگوی خود را به ساربان می‌داد

 

شبانه از لب بابا کمی شکایت کرد
چرا که بوسه به لب‌‌های خیزران می‌داد


توان پاشدنش را گرفت سیلی زجر
وگرنه پیش پدر، ایستاده جان می‌داد

 

درست لحظۀ وصل رقیه و بابا
برادرش به روی نیزه‌ها اذان می‌داد

 

هزار حوریه از چادرش زمین می‌ریخت

نوید وصل پدر را به کاروان می‌داد
به ماه، ماه سر نیزه را نشان می‌داد

 

رقیه، تولیت آستان رأس شریف
به ماه، اذن زیارت در آسمان می‌داد


هزار حوریه از چادرش زمین می‌ریخت
اگر که چادر خود را کمی تکان می‌داد

 

رقیه دختر آقای مهربانی که
سرش به حامل سر نیزه سایبان می‌داد

 

گرسنه بود، ولی از کرامتش این بس
به دست دشمنخود رزق آب و نان می‌داد


پدر عقیق یمن را به ساربان بخشید
و او النگوی خود را به ساربان می‌داد

 

شبانه از لب بابا کمی شکایت کرد
چرا که بوسه به لب‌‌های خیزران می‌داد


توان پاشدنش را گرفت سیلی زجر
وگرنه پیش پدر، ایستاده جان می‌داد

 

درست لحظۀ وصل رقیه و بابا
برادرش به روی نیزه‌ها اذان می‌داد

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×