مشخصات شعر

نیزه

 

 

آن‌گاه که مهر تکیه زد بر نیزه 

گردید حدیث ماه و اختر نیزه

 

آن آیت روشن خداوندی را 

بگذاشت به احترام بر سر نیزه

 

خورشید چو بر فراز نی منزل کرد

شد از گل روی او معطّر نیزه

 

بوئید جمال آن بهشتی‌بو را 

بوسید گلوی پاک و اطهر، نیزه

 

از لعل لب گوهر بحر ایثار

بشنید کلام حی‌ داور، نیزه

 

چون گشت بلند نالۀ اهل حرم 

شرمنده شد از روی پیمبر، نیزه

 

بشنید چو بانگ غم‌فزای زینب

نالید به حال زار خواهر نیزه

 

آن‌دم که سکینه گریه می‌کرد ز هجر

در سوز شد و غمین و مضطرّ، نیزه

 

بر فاطمه تاب رنج خورشید نبود

گویی که شنید آه مادر، نیزه

 

شد در غم لالۀ علی هم‌ناله

با دخت رسول و آل حیدر، نیزه

 

ای محسن صافی اشک‌ خون باید ریخت

اشکی که کند ز دیده باور نیزه

 

نیزه

 

 

آن‌گاه که مهر تکیه زد بر نیزه 

گردید حدیث ماه و اختر نیزه

 

آن آیت روشن خداوندی را 

بگذاشت به احترام بر سر نیزه

 

خورشید چو بر فراز نی منزل کرد

شد از گل روی او معطّر نیزه

 

بوئید جمال آن بهشتی‌بو را 

بوسید گلوی پاک و اطهر، نیزه

 

از لعل لب گوهر بحر ایثار

بشنید کلام حی‌ داور، نیزه

 

چون گشت بلند نالۀ اهل حرم 

شرمنده شد از روی پیمبر، نیزه

 

بشنید چو بانگ غم‌فزای زینب

نالید به حال زار خواهر نیزه

 

آن‌دم که سکینه گریه می‌کرد ز هجر

در سوز شد و غمین و مضطرّ، نیزه

 

بر فاطمه تاب رنج خورشید نبود

گویی که شنید آه مادر، نیزه

 

شد در غم لالۀ علی هم‌ناله

با دخت رسول و آل حیدر، نیزه

 

ای محسن صافی اشک‌ خون باید ریخت

اشکی که کند ز دیده باور نیزه

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×