- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۱۲/۰۱
- بازدید: ۱۶۶۱
- شماره مطلب: ۶۶۸۴
-
چاپ
لحظۀ دیدار
تن بى سر شده چون بی کس و بى یار شود
بازى دست اراذل سر بازار شود
ترسم این است بلایى که سر من آمد
بین گودال سر جسم تو تکرار شود
پوشیه، چادر، خلخال، النگو، معجر
همه را کوفۀ نامرد خریدار شود
من ندیدم سر خونى نشده در این شهر
کودک و پیر، کسى وارد دربار شود
سنگ از بام کند کار عمود آهن
همه سرها به خدا مثل علمدار شود
سر هر کوچه کمى از بدنم ریخته است
خاک راه پسر حیدر کرار شود
سر بر نیزه و سنگ و چقدر چشم چران
دختر فاطمه بد جور گرفتار شود
سر دروازه حسین، منتظرت میمانم
تا که اى نیزه نشین لحظۀ دیدار شود
حنجر پاره شده، ارثیۀ پهلو شد
نوک نیزه اثرش چون نوک مسمار شود
-
صلابت حیدری
تاج امامت است به روی سر شما
خیل ملائکند به دور و بر شما
قربان چهرهات که تجلی مصطفاست
قربان آن صلابت چون حیدر شما
-
پسر سوم زهرای تو، عبّاس شده
سحر مکه صفای دگری پیدا کرد
ناله سوخته دلها، اثری پیدا کرد
کعبه میخواست که دل را ز بتان پاک کند
دید فرزند خلیل و جگری پیدا کرد
-
آیههای کوثر
برخیز ای جوان! سر خود بر زمین مکش
تو زخم دیدهای، پر خود بر زمین مکش
ای مادریتر از همه، کم دست و پا بزن
پهلو شبیه مادر خود بر زمین مکش
-
خسوف قمر
عدهای بی سر و پا دور و برش خندیدند
پاسخ ناله و سوز و جگرش، خندیدند
مادری بود و جوان مرگ شد و آخر کار
همچنان فاطمه بر چشم ترش خندیدند
لحظۀ دیدار
تن بى سر شده چون بی کس و بى یار شود
بازى دست اراذل سر بازار شود
ترسم این است بلایى که سر من آمد
بین گودال سر جسم تو تکرار شود
پوشیه، چادر، خلخال، النگو، معجر
همه را کوفۀ نامرد خریدار شود
من ندیدم سر خونى نشده در این شهر
کودک و پیر، کسى وارد دربار شود
سنگ از بام کند کار عمود آهن
همه سرها به خدا مثل علمدار شود
سر هر کوچه کمى از بدنم ریخته است
خاک راه پسر حیدر کرار شود
سر بر نیزه و سنگ و چقدر چشم چران
دختر فاطمه بد جور گرفتار شود
سر دروازه حسین، منتظرت میمانم
تا که اى نیزه نشین لحظۀ دیدار شود
حنجر پاره شده، ارثیۀ پهلو شد
نوک نیزه اثرش چون نوک مسمار شود