- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۱۲/۰۱
- بازدید: ۲۵۴۳
- شماره مطلب: ۶۶۸۰
-
چاپ
کوفه میا
کوهى ز درد بر سر شانه کشیدهام
گشتم ولى براى تو یارى ندیدهام
ذکر قنوتهاى نمازم عوض شده
کوفه میاست، ذکر سحر تا سپیدهام
هر جا که رو زدم به در بسته خوردهام
دور تمام شهر به عشقت دویدهام
نذر نگاه دو على ات این دو پسر
قربان خاک پاى رقیه حمیدهام
بازارهاى کوفه غرور مرا شکست
من طعم حرفهاى بدش را چشیدهام
گفتم به طوعه هر چه که شد پشت در میا
چون داغدیدۀ غم یک قد خمیدهام
تاثیر ضربههاى لگد روى دندههاست
از مادرت بپرس دگر من بریدهام
دیدم یکى سه شعبۀ مخصوص میخرد
در فکر چشم و سینه و حلقى دریدهام
پشت قبالۀ زن خولى سر شماست،
با گوش خویش قول و قرارى شنیدهام
اینان به سر بریدن من قانع نیستند
بنگر لباسهاى بریده بریدهام
در کوچههاى شهر تنم ریخته حسین
از هر کجا که رد شدهام ضربه دیدهام
یک عمر زحمت پدرت را هدر مده
دلواپس عقیلۀ قامت رشیدهام
گفتا زنى که کهنه شده چادرم چه غم
نقشه براى چادر زینب کشیدهام
حاجیه خانم است، و بزرگ مدینه است،
چادر شبیه چادر ایشان ندیدهام
-
صلابت حیدری
تاج امامت است به روی سر شما
خیل ملائکند به دور و بر شما
قربان چهرهات که تجلی مصطفاست
قربان آن صلابت چون حیدر شما
-
پسر سوم زهرای تو، عبّاس شده
سحر مکه صفای دگری پیدا کرد
ناله سوخته دلها، اثری پیدا کرد
کعبه میخواست که دل را ز بتان پاک کند
دید فرزند خلیل و جگری پیدا کرد
-
آیههای کوثر
برخیز ای جوان! سر خود بر زمین مکش
تو زخم دیدهای، پر خود بر زمین مکش
ای مادریتر از همه، کم دست و پا بزن
پهلو شبیه مادر خود بر زمین مکش
-
خسوف قمر
عدهای بی سر و پا دور و برش خندیدند
پاسخ ناله و سوز و جگرش، خندیدند
مادری بود و جوان مرگ شد و آخر کار
همچنان فاطمه بر چشم ترش خندیدند
کوفه میا
کوهى ز درد بر سر شانه کشیدهام
گشتم ولى براى تو یارى ندیدهام
ذکر قنوتهاى نمازم عوض شده
کوفه میاست، ذکر سحر تا سپیدهام
هر جا که رو زدم به در بسته خوردهام
دور تمام شهر به عشقت دویدهام
نذر نگاه دو على ات این دو پسر
قربان خاک پاى رقیه حمیدهام
بازارهاى کوفه غرور مرا شکست
من طعم حرفهاى بدش را چشیدهام
گفتم به طوعه هر چه که شد پشت در میا
چون داغدیدۀ غم یک قد خمیدهام
تاثیر ضربههاى لگد روى دندههاست
از مادرت بپرس دگر من بریدهام
دیدم یکى سه شعبۀ مخصوص میخرد
در فکر چشم و سینه و حلقى دریدهام
پشت قبالۀ زن خولى سر شماست،
با گوش خویش قول و قرارى شنیدهام
اینان به سر بریدن من قانع نیستند
بنگر لباسهاى بریده بریدهام
در کوچههاى شهر تنم ریخته حسین
از هر کجا که رد شدهام ضربه دیدهام
یک عمر زحمت پدرت را هدر مده
دلواپس عقیلۀ قامت رشیدهام
گفتا زنى که کهنه شده چادرم چه غم
نقشه براى چادر زینب کشیدهام
حاجیه خانم است، و بزرگ مدینه است،
چادر شبیه چادر ایشان ندیدهام