- تاریخ انتشار: ۱۳۹۶/۰۱/۰۱
- بازدید: ۱۰۴۴
- شماره مطلب: ۶۶۵۴
-
چاپ
ابر بهار
هر آنچه غیر غمت را کنار باید زد
شبانه روز دم از زلف یار باید زد
هر آنچه هست به راه تو خرج باید کرد
تمام نیروی خود را به کار باید زد
تنی که خرج نشد را به گور باید برد
سری که خرج نشد را به دار باید زد
برای آنکه به ما غمزهای نشان بدهی
درِ سرای تو را چند بار باید زد؟
بنا نبود که عاشق کنی محل ندهی
ز کم محلی معشوق زار باید زد
جبین شکستن ما التیام زخم دل است
که سر به خاک تو بی اختیار باید زد
برای مثل تویی آبشار باید شد
ز گریه طعنه به ابر بهار باید زد
ببند حلقۀ قلادۀ مرا به درت
به پای عبد فراری حصار باید زد
از این به بعد برای تو ناز خواهم کرد
که گاه پیش تو زیر قرار باید زد
سر مرا بستان و پر مرا برسان
که سر بریده پر از این دیار باید زد
مبند راه مرا با مژه که میمیرم
که گفته بر روی ما ذوالفقار باید زد
من آخرش همه را میکِشم به سوی حرم
که عشق را سر هر کوچه جار باید زد
مخواه ز آتشت آرام باشم ای تشنه
به یاد حنجر خشکت هوار باید زد
-
باید براى کرببلا، از نجف گذشت
باید نشست و از برکاتى چنین نوشت
تا روز حشر از حسناتى چنین نوشت
از کشتى وسیع نجاتى چنین نوشت
از شور بهتر از عرفاتى چنین نوشت
-
دیر شد آقا، چه شد پس کربلایم یا رضا؟
تا خداوندان شمایید و گدایانیم ما
در مسیر طوس، آهوی بیابانیم ما
پشت سقاخانهات دنبال درمانیم ما
سربلندیم و سرافرازیم و بارانیم ما
زیر دین گنبد شاه خراسانیم ما
-
زینت منبرها
میشه با یک پرچم
یهجا هیئت باشه
میاد اونجا زهرا
حتی خلوت باشه
-
کوثر خوشگوار، دست شماست
هرکه را آسمانیاش کردند
در نگاه تو فانیاش کردند
هر که عطر و بوی تو داشت
غرق در مهربانیاش کردند
ابر بهار
هر آنچه غیر غمت را کنار باید زد
شبانه روز دم از زلف یار باید زد
هر آنچه هست به راه تو خرج باید کرد
تمام نیروی خود را به کار باید زد
تنی که خرج نشد را به گور باید برد
سری که خرج نشد را به دار باید زد
برای آنکه به ما غمزهای نشان بدهی
درِ سرای تو را چند بار باید زد؟
بنا نبود که عاشق کنی محل ندهی
ز کم محلی معشوق زار باید زد
جبین شکستن ما التیام زخم دل است
که سر به خاک تو بی اختیار باید زد
برای مثل تویی آبشار باید شد
ز گریه طعنه به ابر بهار باید زد
ببند حلقۀ قلادۀ مرا به درت
به پای عبد فراری حصار باید زد
از این به بعد برای تو ناز خواهم کرد
که گاه پیش تو زیر قرار باید زد
سر مرا بستان و پر مرا برسان
که سر بریده پر از این دیار باید زد
مبند راه مرا با مژه که میمیرم
که گفته بر روی ما ذوالفقار باید زد
من آخرش همه را میکِشم به سوی حرم
که عشق را سر هر کوچه جار باید زد
مخواه ز آتشت آرام باشم ای تشنه
به یاد حنجر خشکت هوار باید زد