- تاریخ انتشار: ۱۳۹۶/۰۲/۰۱
- بازدید: ۱۸۰۱
- شماره مطلب: ۶۴۹۹
-
چاپ
عضوهای اربأ اربایت پدر را پیر کرد
یوسف من چاه را با نیزهها حس کردهای
پنجۀ ناپاک صدها گرگ را حس کردهای
چشمهایم را تماشای تو غافلگیر کرد
عضوهای اربأ اربایت پدر را پیر کرد
چشمهایت در میان موجی از خون غرق بود
بین زخم پهلویت با زخمهایت فرق بود
دیدمت جسم تو را بر نیزهها آویختند
ذره ذره پیکرت را بر زمین میریختند
تا تنت را لمس کردم غصهها آغاز شد
هر کجا دستم رسید آنجا شکافی باز شد
پیکرت با تیغهای داغ جراحی شده
هر کدام از عضوهایت یک طرف راهی شده
قاتل تو نیزهها و قاتل من خندهها
لااقل برخیز با عمه بگو اینجا میا
-
نسیم عشق
نسیم عشق وزیدن گرفت در جانها
بهار نور رسیده پس از زمستانها
خبر دهید به فطرس، سر آمده تبعید
دوباره بال بزن بر فراز میدانها
-
گل صد برگ
گل صد برگِ زیر خاک! ببین
خواهرت از سفر رسیده حسین
آمدم ای غریب مادر من
با قد و قامتی خمیده حسین
-
رضای حضرت حق هست در رضای حسین
قرار سوتهدلان است کربلای حسین
فضای کوچۀ دل پر شد از هوای حسین
حسین منی طاها به روشنی فهماند
رضای حضرت حق هست در رضای حسین
-
بگید: عمو ابالفضل مشکا رو پر کن از آب
دلواپس منی و حواس من به تو نیست
فریادرس منی و حواس من به تو نیست
دست منو فشردی، سنگ جفام و خوردی
نذاشتی ول بگردم، منو توو راه آوردی
عضوهای اربأ اربایت پدر را پیر کرد
یوسف من چاه را با نیزهها حس کردهای
پنجۀ ناپاک صدها گرگ را حس کردهای
چشمهایم را تماشای تو غافلگیر کرد
عضوهای اربأ اربایت پدر را پیر کرد
چشمهایت در میان موجی از خون غرق بود
بین زخم پهلویت با زخمهایت فرق بود
دیدمت جسم تو را بر نیزهها آویختند
ذره ذره پیکرت را بر زمین میریختند
تا تنت را لمس کردم غصهها آغاز شد
هر کجا دستم رسید آنجا شکافی باز شد
پیکرت با تیغهای داغ جراحی شده
هر کدام از عضوهایت یک طرف راهی شده
قاتل تو نیزهها و قاتل من خندهها
لااقل برخیز با عمه بگو اینجا میا