- تاریخ انتشار: ۱۳۹۶/۰۲/۰۱
- بازدید: ۴۶۳۱
- شماره مطلب: ۶۴۷۶
-
چاپ
مه محترم عشق
میزنم دم ز علمدار رشید حرم عشق
شه با کرم عشق
مه محترم عشق
صفای قدم عشق
چکد از لب او بر لب پیمانه نم عشق
همان شاه که باشد سر دوشش علم عشق
نگار دل زارم صفا بخش مزارم
به جز عشق جمالش به دل خویش ندارم
قرارم، بهارم، شعارم همه دار و ندارم
که باشد شب اول دل قبرم به کنارم
دلم عاشق رویش شدم بنده کویش
دلم بسته به مویش، قدح نوش سبویش
شتابان دل زارم همه شب جانب کویش
چنان برگ خزانی است روان در دل جویش
ندارم به خدا جز هوس دیدن رویش
مرا کشته به والله علی واری خویش
اباالفضلامیرم، امیر بی نظیرم
که جز عشق رخش در دل خسته نپذیرم
چه خوش باشد اگر باز زنده با دو سه تیرم
که صیدش شوم و و زیر قدمهاش بمیرم
ز غیرش همه سیرم
دل از مهر خدایی اباالفضل نگیرم
علمدار اباالفضل، سپه دارابالفضل
جهانگیر و جهاندارابالفضل
بود دلبر و دلدارابالفضل
مرا یار و مددکارابالفضل
طپشهای دل حیدر کرار، ابالفضل
شده در حرم فاطمه پرگار، ابالفضل
زنم جار ابالفضل، بود عشق شرر بار، ابالفضل
بگوید سر دیوانه سر دار، ابالفضل
سرم پر ز هوایش
دلم جای ولایش
غلامم به سرایش
همه هستی و دینم به فدایش
ربوده ز سر روح الامین عقل، صدایش
بود محور عرش ازلی دست جدایش
حسین ابن علی سورۀ توحید بخواند ز برایش
کسی نیست به پایش
به قربان نوایش
به قربان دعایش
دلم گشته خریدار بلایش
به قربان گره بند قبایش
لقب باب الحوائج
نسب باب الحوائج
خداوند نجیبی و ادب باب الحوائج
دلم غرق کمالش، پریشان وصالش
دو ابروی هلالش
بود زینب کبری همه جا محو جمالش
دلم بندۀ نامش، گرفتار مرامش
که افتاده به دامش
نه حاتم نه سلیمان و نه لقمان
که موسی است غلامش
حسین است کلامش
به زهراست سلامش
قیامت متجلی شود از وقت قیامش
تمامی بهشت است به نامش
-
تشنۀ دیدار
دست ما نیست اگر دست به دامان توییم
فاطمه خواسته که بی سر و سامان توییم
تا ببینیم کمی از وجنات نبوی
تشنۀ دیدن رخسار درخشان توییم
-
هم صدای حسین در عرفات
ای دعای حسین در عرفات
هم صدای حسین در عرفات
لابه لای دعا تو را میخواند
آشنای حسین! در عرفات
-
روح مناجات
ای امیر عرفه! دست من و دامانت
جان به قربان تو و گردش آن چشمانت
ای امیر عرفه! ذکر لبت را قربان
حال پر سوز و غم نیمه شبت را قربان
-
ای غزل خوان چشم تو حافظ
دل سپردم به مهر مهرویی
گرچه آلودهای خرابم من
عرش اعلی اگر شود جایم
خاک راه ابوترابم من
مه محترم عشق
میزنم دم ز علمدار رشید حرم عشق
شه با کرم عشق
مه محترم عشق
صفای قدم عشق
چکد از لب او بر لب پیمانه نم عشق
همان شاه که باشد سر دوشش علم عشق
نگار دل زارم صفا بخش مزارم
به جز عشق جمالش به دل خویش ندارم
قرارم، بهارم، شعارم همه دار و ندارم
که باشد شب اول دل قبرم به کنارم
دلم عاشق رویش شدم بنده کویش
دلم بسته به مویش، قدح نوش سبویش
شتابان دل زارم همه شب جانب کویش
چنان برگ خزانی است روان در دل جویش
ندارم به خدا جز هوس دیدن رویش
مرا کشته به والله علی واری خویش
اباالفضلامیرم، امیر بی نظیرم
که جز عشق رخش در دل خسته نپذیرم
چه خوش باشد اگر باز زنده با دو سه تیرم
که صیدش شوم و و زیر قدمهاش بمیرم
ز غیرش همه سیرم
دل از مهر خدایی اباالفضل نگیرم
علمدار اباالفضل، سپه دارابالفضل
جهانگیر و جهاندارابالفضل
بود دلبر و دلدارابالفضل
مرا یار و مددکارابالفضل
طپشهای دل حیدر کرار، ابالفضل
شده در حرم فاطمه پرگار، ابالفضل
زنم جار ابالفضل، بود عشق شرر بار، ابالفضل
بگوید سر دیوانه سر دار، ابالفضل
سرم پر ز هوایش
دلم جای ولایش
غلامم به سرایش
همه هستی و دینم به فدایش
ربوده ز سر روح الامین عقل، صدایش
بود محور عرش ازلی دست جدایش
حسین ابن علی سورۀ توحید بخواند ز برایش
کسی نیست به پایش
به قربان نوایش
به قربان دعایش
دلم گشته خریدار بلایش
به قربان گره بند قبایش
لقب باب الحوائج
نسب باب الحوائج
خداوند نجیبی و ادب باب الحوائج
دلم غرق کمالش، پریشان وصالش
دو ابروی هلالش
بود زینب کبری همه جا محو جمالش
دلم بندۀ نامش، گرفتار مرامش
که افتاده به دامش
نه حاتم نه سلیمان و نه لقمان
که موسی است غلامش
حسین است کلامش
به زهراست سلامش
قیامت متجلی شود از وقت قیامش
تمامی بهشت است به نامش