- تاریخ انتشار: ۱۳۹۶/۰۲/۰۱
- بازدید: ۱۳۴۴
- شماره مطلب: ۶۴۷۲
-
چاپ
دست تو سویی، مشک سویی
افتادی و هرکس که در دور و برت بود
با نیزه یا شمشیر بالای سرت بود
دست تو سویی، مشک سویی، دشمنت باز
راضی نشد، در فکر دست دیگرت بود
افتادی و از بغض دیدم میفشارد
آن نیزهای را که میان پیکرت بود
میزد تو را و با زبان طعنه میگفت
ایکاش ای عباس! اینجا مادرت بود
افتادی ای سقا و از آن لحظه دشمن
با چشم دنبال حجاب خواهرت بود
-
گنجینۀ اسرار
زیر ایوان طلایت بخت با من یار شد
شور و حالم قیل و قال کوچه و بازار شد
هرکسی عمّان نخواهد شد مگر در خانهات
در حرم بودم، دلم گنجینۀ اسرار شد
-
ارث قبیله
ارث قبیله است که هرکس جوانتر است
مویش سفید گشته و قدش کمانتر است
این بیست و پنج سال که سنی نمیشود
اما بهار عمر شما پر خزانتر است
-
نور واحد
در زیر آفتاب تو ماندی حسین هم
ای تشنه! دور از آب تو ماندی حسین هم
پیر و جوان نداشت، که یک نور واحدید
در قلب شیخ و شاب تو ماندی حسین هم
-
عشق در کرببلا و زندگی در کربلاست
بشنو از من، دارم از یارم حکایت میکنم
سینهای دارم کز آن شرح محبت میکنم
هر جوانی را دلی هر عاشقی را سینهای است
من دلی دارم که آن را وقف هیئت میکنم
دست تو سویی، مشک سویی
افتادی و هرکس که در دور و برت بود
با نیزه یا شمشیر بالای سرت بود
دست تو سویی، مشک سویی، دشمنت باز
راضی نشد، در فکر دست دیگرت بود
افتادی و از بغض دیدم میفشارد
آن نیزهای را که میان پیکرت بود
میزد تو را و با زبان طعنه میگفت
ایکاش ای عباس! اینجا مادرت بود
افتادی ای سقا و از آن لحظه دشمن
با چشم دنبال حجاب خواهرت بود