مشخصات شعر

فکر این تشنۀ صدایت باش

خیمه‌ها را یکی‌یکی گشتم

تا که امشب تو را نگاه کنم

تا دل سیر گریه‌ای بکنیم

تا دم صبح آه آه کنم

 

پشت این خیمه‌ها، چرا بر خاک؟

فکر این تشنۀ صدایت باش

خارها را که حال می‌چینی

جان من فکر دست‌هایت باش

 

تازه خوابیده‌اند طفلانت

سایۀ میر خیمه کم نشود

دل من می‌تپد، دعایی کن

بی علمدار این حرم نشود

 

هرچه خواستم رباب بس بکند

آنهمه آه و ناله را که نشد

هرچه می‌خواستم ببافم باز

گیسوان سه ساله را که نشد

 

 

اصغر امشب که خواب رفته ولی

حال و احوال مادرش پیداست

با خودش تا به صبح می‌گوید

که سفیدی حنجرش پیداست

 

خواب دیده که شیرخوارۀ او

لبش از آفتاب خشک شده

کاش می‌شد بگیرد از شیرش

حیف شیر رباب خشک شده

 

جان مادر بیا و از پیش

من، نه طفلان بی پناه، نرو

هرکجا می‌روی برو اما

سمت گودال قتلگاه نرو

 

فکر این تشنۀ صدایت باش

خیمه‌ها را یکی‌یکی گشتم

تا که امشب تو را نگاه کنم

تا دل سیر گریه‌ای بکنیم

تا دم صبح آه آه کنم

 

پشت این خیمه‌ها، چرا بر خاک؟

فکر این تشنۀ صدایت باش

خارها را که حال می‌چینی

جان من فکر دست‌هایت باش

 

تازه خوابیده‌اند طفلانت

سایۀ میر خیمه کم نشود

دل من می‌تپد، دعایی کن

بی علمدار این حرم نشود

 

هرچه خواستم رباب بس بکند

آنهمه آه و ناله را که نشد

هرچه می‌خواستم ببافم باز

گیسوان سه ساله را که نشد

 

 

اصغر امشب که خواب رفته ولی

حال و احوال مادرش پیداست

با خودش تا به صبح می‌گوید

که سفیدی حنجرش پیداست

 

خواب دیده که شیرخوارۀ او

لبش از آفتاب خشک شده

کاش می‌شد بگیرد از شیرش

حیف شیر رباب خشک شده

 

جان مادر بیا و از پیش

من، نه طفلان بی پناه، نرو

هرکجا می‌روی برو اما

سمت گودال قتلگاه نرو

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×