مشخصات شعر

آمد از شام بلا با حال مضطر، خواهرت

 

ای حسینی که تنت بر خاک و بر نی شد سرت

آمد از شام بلا با حال مضطر، خواهرت

 

خوب بنگر ‌ماجرای کوچه را در من ببین

مثل بابا دست من بسته، رخم چون مادرت

 

حال برخیز و تماشا کن که زینب آمده

با قدی که خم شد از داغ تو و آب آورت

 

تو به زیر دست و پا و من به زیر دست و پا

آه از بال و پر من وای از بال و پرت

 

تا که خنجر بوسه زد بر حنجرت گفتم به خویش

کاش می‌شد تا ببوسم جای خنجر حنجرت

 

خوب شد بر نیزه رفت و زیر دست و پا نماند

جسم چون برگ گل و نازکتر از گل، اصغرت

 

گفتی آنجا تا که زینت‌ها بگیرم از زنان

پس چرا دیدم به دست دیگران انگشترت؟

 

بی گمان از نیزه می‌دیدی تو در بازار شام

حال زار نوگلان و غنچه‌های پرپرت

 

آمدم‌ اما برادر شرمگینم از رخت

در خرابه دفن شد جسم سه ساله دخترت

 

آمد از شام بلا با حال مضطر، خواهرت

 

ای حسینی که تنت بر خاک و بر نی شد سرت

آمد از شام بلا با حال مضطر، خواهرت

 

خوب بنگر ‌ماجرای کوچه را در من ببین

مثل بابا دست من بسته، رخم چون مادرت

 

حال برخیز و تماشا کن که زینب آمده

با قدی که خم شد از داغ تو و آب آورت

 

تو به زیر دست و پا و من به زیر دست و پا

آه از بال و پر من وای از بال و پرت

 

تا که خنجر بوسه زد بر حنجرت گفتم به خویش

کاش می‌شد تا ببوسم جای خنجر حنجرت

 

خوب شد بر نیزه رفت و زیر دست و پا نماند

جسم چون برگ گل و نازکتر از گل، اصغرت

 

گفتی آنجا تا که زینت‌ها بگیرم از زنان

پس چرا دیدم به دست دیگران انگشترت؟

 

بی گمان از نیزه می‌دیدی تو در بازار شام

حال زار نوگلان و غنچه‌های پرپرت

 

آمدم‌ اما برادر شرمگینم از رخت

در خرابه دفن شد جسم سه ساله دخترت

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×