- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۱۰/۰۲
- بازدید: ۱۶۰۴
- شماره مطلب: ۶۰۲۲
-
چاپ
باور نمیکنم...
باور نمیکنم که رسیدم کنار تو
باور نمیکنم، من و خاک دیار تو؟
یک اربعین، اسیر بلایم، بلای عشق
یک اربعین دچار فراقم، دچار تو
یک اربعین، به جای همه سنگ خوردهام
یک اربعین، شده بدنم سنگسار تو
یک اربعین، به روی سرم شعله ریختند
با چادری که سوخت، رسیدم کنار تو
مثل رباب، مثل همه، تار گشتهاند
چشمان خستۀ من، چشم انتظار تو
روز تولدم، که زدم خنده در برت
باور نداشتم، که شوم سوگوار تو
با تیغ و تیر و دشنه، تو را بوریا کنند
با سنگ و تازیانه، مرا داغدار تو
یادم نمی رود به لبت، آب آب بود
یادم نمی رود بدن نیزه زار تو
حالا سرت کجاست که بالای سر روم؟
گریه کنم به زخم تن بی شمار تو
یک مشت خاک روی تو و من دعا کنان
شاید شوم نشان تو سنگ مزار تو
-
عشق اسطرلاب مردان خداست
هرچه بادا باد! اما عشق باد
عشق بادا، عشق بادا، عشق باد
جوهر این عاشقیها عشق باد
کار دنیا کار فردا عشق باد
عقل رفت و گفت تنها عشق باد
-
ز اوج شانۀ او آسمان به خاک افتاد
خدا زمین و زمان را دوباره حیران ساخت
تمام شوکت خود را به شکل انسان ساخت
به دست قدرت خود، خلقتی شگفت آورد
گرفت پرده ز رویی، جهان گلستان ساخت
-
ماه پر آفتاب
دلی دارم و خانۀ بوتراب است
سری دارم و خاک عالیجناب است
عوض کرده روز و شبم جای خود را
که ماهی دمیده پر از آفتاب است
-
ارمنی آمد و مسلمان شد
گرچه سرگرم کسب و کارش بود
نان خور رزق کار و بارش بود
او که با عالم خودش میساخت
روز و شب با غم خودش میساخت
باور نمیکنم...
باور نمیکنم که رسیدم کنار تو
باور نمیکنم، من و خاک دیار تو؟
یک اربعین، اسیر بلایم، بلای عشق
یک اربعین دچار فراقم، دچار تو
یک اربعین، به جای همه سنگ خوردهام
یک اربعین، شده بدنم سنگسار تو
یک اربعین، به روی سرم شعله ریختند
با چادری که سوخت، رسیدم کنار تو
مثل رباب، مثل همه، تار گشتهاند
چشمان خستۀ من، چشم انتظار تو
روز تولدم، که زدم خنده در برت
باور نداشتم، که شوم سوگوار تو
با تیغ و تیر و دشنه، تو را بوریا کنند
با سنگ و تازیانه، مرا داغدار تو
یادم نمی رود به لبت، آب آب بود
یادم نمی رود بدن نیزه زار تو
حالا سرت کجاست که بالای سر روم؟
گریه کنم به زخم تن بی شمار تو
یک مشت خاک روی تو و من دعا کنان
شاید شوم نشان تو سنگ مزار تو