مشخصات شعر

قطار آتش

دشت‌ها در آتش تب، بی‌ امان می‌سوختند  

کوه‌ها آتشفشان آتشفشان می‌سوختند


خیمه‌های مشتعل، گیسوپریش و شعله‌ور  

در حریص ضجه‌های کودکان می‌سوختند


بادها خنجر به دست از چار سو می‌آمدند  

لاله‌ها از شش جهت تا استخوان می‌سوختند


کهکشان‌ها، آسمان در آسمان تب می‌شدند  

آسمان‌ها، کهکشان در کهکشان می‌سوختند


لحظه‌ها پشت سر هم، در قطاری ناگزیر  

همچنان می‌آمدند و همچنان می‌سوختند


بس سیاوش‌ها که از هرم گدازان عزا  

در حریم ‌امن گناه داستان می‌سوختند


عشق لبخندی انارینه به لب می‌پروراند  

باغ‌ها از داغ تلخ باغبان می‌سوختند


یک نفر فریاد می‌زد، ماه روی نیزه رفت  

یک نفر فریاد می‌زد، کاروان می‌سوختند


یک نفر فریاد می‌زد، آه این زن زینب است  

ناگهان فریاد می‌زد، ناگهان می‌سوختند


دست مردی را جدا کردند از تندیس تن  

موزه‌داران اساطیر جهان می‌سوختند


تیغ‌ها از تیغ بودن‌ها، پشیمان می‌شدند  

تیرها در قلب مجروح کمان می‌سوختند


بعد از این هفتاد و دو فانوس روی نیزه‌ها
آسمان در آسمان در آسمان می‌سوختند

 

قطار آتش

دشت‌ها در آتش تب، بی‌ امان می‌سوختند  

کوه‌ها آتشفشان آتشفشان می‌سوختند


خیمه‌های مشتعل، گیسوپریش و شعله‌ور  

در حریص ضجه‌های کودکان می‌سوختند


بادها خنجر به دست از چار سو می‌آمدند  

لاله‌ها از شش جهت تا استخوان می‌سوختند


کهکشان‌ها، آسمان در آسمان تب می‌شدند  

آسمان‌ها، کهکشان در کهکشان می‌سوختند


لحظه‌ها پشت سر هم، در قطاری ناگزیر  

همچنان می‌آمدند و همچنان می‌سوختند


بس سیاوش‌ها که از هرم گدازان عزا  

در حریم ‌امن گناه داستان می‌سوختند


عشق لبخندی انارینه به لب می‌پروراند  

باغ‌ها از داغ تلخ باغبان می‌سوختند


یک نفر فریاد می‌زد، ماه روی نیزه رفت  

یک نفر فریاد می‌زد، کاروان می‌سوختند


یک نفر فریاد می‌زد، آه این زن زینب است  

ناگهان فریاد می‌زد، ناگهان می‌سوختند


دست مردی را جدا کردند از تندیس تن  

موزه‌داران اساطیر جهان می‌سوختند


تیغ‌ها از تیغ بودن‌ها، پشیمان می‌شدند  

تیرها در قلب مجروح کمان می‌سوختند


بعد از این هفتاد و دو فانوس روی نیزه‌ها
آسمان در آسمان در آسمان می‌سوختند

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×