- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۱۰/۰۲
- بازدید: ۱۳۷۵
- شماره مطلب: ۵۹۳۰
-
چاپ
آخرین زائر چشمان عمو
چشمهایی که پر از باران بود
تشنگی را به عمو میبخشید
باغبان، کوچک، اما یک باغ
لالۀ سرخ به او میبخشید
آخرین زائر چشمان عمو
کیست؟ آیینۀ آغوش حسن
داغ بر سینۀ گلگون حسین
گفت از باغ چمن پوش حسن
زینب، آن عاطفۀ جاری، داشت
دست در دامنش انداخته بود
التماسی که بمان عبداللَّه!
سدی از اشک روان ساخته بود
خیمه در خیمه نگاهش میرفت
دشت در دشت پر از جنبش تیغ
زیرا لب نغمۀ سرخش این بود
یک گل و این همه شمشیر؟ دریغ
در چنین روز و حضوری خونبار
با نفسهای عمو گرم شدن
دست در دست عمو تا گل سرخ
رفت در کوچۀ آیینۀ یاس
ماند در خاطر سبز تاریخ
عطر یک همنفس سینۀ یاس
دست شد در تپش تیغ، سپر
لیک شد قطع ز خشم دشمن
مثل یک رود عطش جاری شد
عطر آن لاله در آغوش چمن
-
روح غنچه
به گاهوارهات ای هرم التهاب بخواب
تو خانهزاد غمی، لحظهای بخواب بخواب
تو را چو چشمۀ باران به دشت خواهم برد
بخواب در برم ای روح سبز آب، بخواب
-
سفرۀ زمین
سماع را یله کن دست و آستینت را
بزن به خاک زمان، سفرۀ زمینت را
هنوز رنگ شفق صبح و شام خونین است
ز بس به سیلی و ناخن زدی جبینت را
-
بند دوم از ترجیع بند عاشورایی استاد شکوهی
به جز تو از همۀ کوفه با تو کیست؟ حسین!
دگر امید تو در زندگی به چیست؟ حسین!
کدام عاطفه مصباح راه سرخت گشت؟
که در سفینۀ عزمت درنگ نیست، حسین!
-
بند اول از ترجیع بند عاشورایی استاد شکوهی
چکاد آیۀ «و الشمس و الضحی» است حسین
نماد مجمل تفسیر «هل اتی» است حسین
اگر چه زادۀ «کیف بشر علی» است، ولی
حدیث فلسفهاش از بشر جداست حسین
آخرین زائر چشمان عمو
چشمهایی که پر از باران بود
تشنگی را به عمو میبخشید
باغبان، کوچک، اما یک باغ
لالۀ سرخ به او میبخشید
آخرین زائر چشمان عمو
کیست؟ آیینۀ آغوش حسن
داغ بر سینۀ گلگون حسین
گفت از باغ چمن پوش حسن
زینب، آن عاطفۀ جاری، داشت
دست در دامنش انداخته بود
التماسی که بمان عبداللَّه!
سدی از اشک روان ساخته بود
خیمه در خیمه نگاهش میرفت
دشت در دشت پر از جنبش تیغ
زیرا لب نغمۀ سرخش این بود
یک گل و این همه شمشیر؟ دریغ
در چنین روز و حضوری خونبار
با نفسهای عمو گرم شدن
دست در دست عمو تا گل سرخ
رفت در کوچۀ آیینۀ یاس
ماند در خاطر سبز تاریخ
عطر یک همنفس سینۀ یاس
دست شد در تپش تیغ، سپر
لیک شد قطع ز خشم دشمن
مثل یک رود عطش جاری شد
عطر آن لاله در آغوش چمن