- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۱۰/۰۲
- بازدید: ۱۵۷۴
- شماره مطلب: ۵۸۹۳
-
چاپ
چشمۀ حیات
افلاکیان برای تو، ماتم گرفتهاند
دلها دوباره، شور محرم گرفتهاند
حبل المتین ترین، تویی و دامن تو را
عمری است عاشقان تو محکم گرفتهاند
بازاین چه شورش است که در خلق عالم است
این بیت را زمین و زمان، دم گرفتهاند
گویی عزا و ماتم خورشید کعبه را
خیف و منی و مرده و زمزم گرفتهاند
بستند آب را به روی چشمۀ حیات
این خشک باوران، که تو را کم گرفتهاند
ظهر غریبی است، نبینم که غصهها
در خیس چشمهای تو، ماتم گرفتهاند
این قطره اشکها، که داغ تو میچکد
از چشم باغ شبنم، شبنم گرفتهاند
ای کعبه، باز کن در خود را، فرشتگان
در دستهای خود، گل مریم گرفتهاند
-
همای عشق
گشود جانب دریا، نگاه شعلهورش را
همان نگاه که میسوخت از درون، جگرش را
به دور دست بیابان نگاه کرد چگونهگرفته بود عطش، خیمه خیمه، دور و برش را
-
باز این چه نوحه و...
حال وهوای، کوچه غم آلود و درهم است
پرچم به اهتزاز درآمد، محرم است
نامت، هنوز هم هیجان میدهد مرااین بیرق سیاه، تکان میدهد مرا
-
تقدیم به حضرت فاطمۀ صغری (سلام الله علیها)
همره کاروان عاشورا
کردهای هفت شهرغم را طیّ
مادر داغهای بی پایان
دختر دردهای پی درپی
چشمۀ حیات
افلاکیان برای تو، ماتم گرفتهاند
دلها دوباره، شور محرم گرفتهاند
حبل المتین ترین، تویی و دامن تو را
عمری است عاشقان تو محکم گرفتهاند
بازاین چه شورش است که در خلق عالم است
این بیت را زمین و زمان، دم گرفتهاند
گویی عزا و ماتم خورشید کعبه را
خیف و منی و مرده و زمزم گرفتهاند
بستند آب را به روی چشمۀ حیات
این خشک باوران، که تو را کم گرفتهاند
ظهر غریبی است، نبینم که غصهها
در خیس چشمهای تو، ماتم گرفتهاند
این قطره اشکها، که داغ تو میچکد
از چشم باغ شبنم، شبنم گرفتهاند
ای کعبه، باز کن در خود را، فرشتگان
در دستهای خود، گل مریم گرفتهاند