- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۵/۰۱
- بازدید: ۱۱۹۵
- شماره مطلب: ۵۸۴۶
-
چاپ
خروش اسب
از خروش اسب شاهنشاه عشق
زلزله افتاد در خرگاه عشق
بانوان از خیمه، بیرون ریختند
در زمان، شور نشور انگیختند
ریختند، اختر به روی آفتاب
یا که افشاندند بر گلها، گلاب
دیدهها از اشک خونین، پُر همه
گنج دامن، پُر ز لعل و دُر همه
گلرُخان بر برگ گل، شبنم زدند
گِرد اسبش، حلقۀ ماتم زدند
آل عصمت حلقه و او چون نگین
دیده بوسید این یکی، آن یک جبین
دختران یک سوی و دیگر سو، زنان
بر سر و بر پیکرش، بوسهزنان
دخت حیدر، زآن میان کردش خطاب
کآسمانا! گو کجا شد آفتاب؟
ای بُراق احمد معراج عشق!
در کجا افکندی از سر، تاج عشق؟
راست بر گو، کو خداوند حرم؟
گو کجا شد آن امام محترم؟
ماتم شه، آتشی افروخته
کز فروغش، خرمن مه سوخته
خروش اسب
از خروش اسب شاهنشاه عشق
زلزله افتاد در خرگاه عشق
بانوان از خیمه، بیرون ریختند
در زمان، شور نشور انگیختند
ریختند، اختر به روی آفتاب
یا که افشاندند بر گلها، گلاب
دیدهها از اشک خونین، پُر همه
گنج دامن، پُر ز لعل و دُر همه
گلرُخان بر برگ گل، شبنم زدند
گِرد اسبش، حلقۀ ماتم زدند
آل عصمت حلقه و او چون نگین
دیده بوسید این یکی، آن یک جبین
دختران یک سوی و دیگر سو، زنان
بر سر و بر پیکرش، بوسهزنان
دخت حیدر، زآن میان کردش خطاب
کآسمانا! گو کجا شد آفتاب؟
ای بُراق احمد معراج عشق!
در کجا افکندی از سر، تاج عشق؟
راست بر گو، کو خداوند حرم؟
گو کجا شد آن امام محترم؟
ماتم شه، آتشی افروخته
کز فروغش، خرمن مه سوخته