مشخصات شعر

اشاره از دور

رأس تو را به روی نی، هر چه نظاره می‌کنم

سیر نمی‌شود دلم، نگه دوباره می‌کنم

 

ز اشک و آه سینه‌ام، میان آب و آتشم

چو با توأم از این میان، کجا کناره می‌کنم؟

 

گمان کنند دشمنان، نیست به کام من زبان

ز دور بس که با سرت، به سر اشاره می‌کنم

 

به دختران خود بگو، که گوشواره‌ها چه شد؟

گریه به گوشواره نی، به گوش پاره می‌کنم

 

هم سر تو بر سر نی، هم سر اکبرت ز پی

گاه نگاه سوی مَه؛ گه به ستاره می‌کنم

 

رُخَت به خون که رنگ زد؟ آینه را که سنگ زد؟

رخنه ز آه خویشتن، به سنگ خاره می‌کنم

اشاره از دور

رأس تو را به روی نی، هر چه نظاره می‌کنم

سیر نمی‌شود دلم، نگه دوباره می‌کنم

 

ز اشک و آه سینه‌ام، میان آب و آتشم

چو با توأم از این میان، کجا کناره می‌کنم؟

 

گمان کنند دشمنان، نیست به کام من زبان

ز دور بس که با سرت، به سر اشاره می‌کنم

 

به دختران خود بگو، که گوشواره‌ها چه شد؟

گریه به گوشواره نی، به گوش پاره می‌کنم

 

هم سر تو بر سر نی، هم سر اکبرت ز پی

گاه نگاه سوی مَه؛ گه به ستاره می‌کنم

 

رُخَت به خون که رنگ زد؟ آینه را که سنگ زد؟

رخنه ز آه خویشتن، به سنگ خاره می‌کنم

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×