- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۱۰/۰۱
- بازدید: ۲۲۸۵
- شماره مطلب: ۵۶۷۷
-
چاپ
گلگون بدن
زینب به ناله گفت: چسان در وطن روم؟
بیگلعذار خود، به چه رو در چمن روم؟
بیشمع روی او که از او روشن است، دل
در حیرتم، چگونه به آن انجمن روم
جز من کسی به کوی بلا ره نمیبَرد
ای دل! بیا که باز به این راه، من روم
یعقوب یافت، کام دل از بوی پیرهن
عمری است، من که از پی آن پیرهن روم
من از مدینه با دل خوش آمدم برون
اکنون که میروم به دل ممتحن روم
آن روز روی لاله رخی بود، همدمم
اینک به داغ آن شه گلگون بدن روم
-
غزل عاشورایی فنا زنوزی
باز این فغان و غلغله اندر زمان چیست؟
این آتش زبان «فنا» را، زبانه چیست؟
مرغان باغ، کرده چرا سر به زیر پر
درمانده جمله از طلب آب و دانه چیست؟
-
قرب وطن
چه کاروان؟ که متاع گرانبها دارند
خبر ز گرمی بازار کربلا دارند
گرفتهاند عجب بارها ز جنس بلا
چه سودها؟ که ز سرمایهی بلا دارند
-
ذوق سوختن
بیا رقیّه! که جانانهی تو میآید
روان چو گنج، به ویرانهی تو میآید
رُخش چو شمع فروزان، در این شب تاریک
به روشنایی کاشانهی تو میآید
گلگون بدن
زینب به ناله گفت: چسان در وطن روم؟
بیگلعذار خود، به چه رو در چمن روم؟
بیشمع روی او که از او روشن است، دل
در حیرتم، چگونه به آن انجمن روم
جز من کسی به کوی بلا ره نمیبَرد
ای دل! بیا که باز به این راه، من روم
یعقوب یافت، کام دل از بوی پیرهن
عمری است، من که از پی آن پیرهن روم
من از مدینه با دل خوش آمدم برون
اکنون که میروم به دل ممتحن روم
آن روز روی لاله رخی بود، همدمم
اینک به داغ آن شه گلگون بدن روم