- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۱۰/۰۱
- بازدید: ۱۸۵۸
- شماره مطلب: ۵۶۳۲
-
چاپ
شروع تلاطم
آن شب سپهرِ دیدهی او، پُر ستاره بود
داغ نهفته در جگرش، بیشماره بود
در قاب خونگرفتهی چشمان خستهاش
عکس سر بریده و یک حلق پاره بود
شیرین و تلخ، خاطرههای سه سال پیش
این سر نبود بین طبق، جشنواره بود
طفلک تمام درد تنش را ز یاد بُرد
حرفی نداشت، عاشق و گرم نظاره بود
با دست خسته، معجر خود را کنار زد
حتّی کلام و درد دلش با اشاره بود
زخم نهان به روسریاش را عیان نمود
انگار جای خالی یک گوشواره بود
دستش توان نداشت که سر را بغل کند
دستی که وقت خواب علی، گاهواره بود
در لابهلای تاول پاهای کوچکش
هم جای خار، هم اثر سنگ خاره بود
ناگاه لب گشود و تلاطم شروع شد
دریای حرفهای دلش، بیکناره بود
کوچکترین یتیم خرابه، شهید شد
امّا هنوز حرف دلش، نیمهکاره بود
-
گداهای گرفتار
وقتی همه جا شهره به عنوان تو باشیم
باید که فقط ریزهخور خوان تو باشیم
دامن نکش از دست گداهای گرفتار
بگذار کمی دست به دامان تو باشیم
-
بابای با محبّتم! انگشترت کجاست؟
آرام جان خستهدلان، پیکرت کجاست؟
جانم به لب رسیده پدر جان، سرت کجاست؟
جسمت اسیر فتنۀ یغماگران شده
پیراهن امانتی مادرت کجاست؟
-
ماه زیبای کفن پوش
لاله سرخی و از خون خودت، تر شدهای
بی سبب نیست که اینگونه معطر شدهای
دشت را از شرر داغ دلت سوزاندیراستی باغی از آلالۀ پرپر شدهای
شروع تلاطم
آن شب سپهرِ دیدهی او، پُر ستاره بود
داغ نهفته در جگرش، بیشماره بود
در قاب خونگرفتهی چشمان خستهاش
عکس سر بریده و یک حلق پاره بود
شیرین و تلخ، خاطرههای سه سال پیش
این سر نبود بین طبق، جشنواره بود
طفلک تمام درد تنش را ز یاد بُرد
حرفی نداشت، عاشق و گرم نظاره بود
با دست خسته، معجر خود را کنار زد
حتّی کلام و درد دلش با اشاره بود
زخم نهان به روسریاش را عیان نمود
انگار جای خالی یک گوشواره بود
دستش توان نداشت که سر را بغل کند
دستی که وقت خواب علی، گاهواره بود
در لابهلای تاول پاهای کوچکش
هم جای خار، هم اثر سنگ خاره بود
ناگاه لب گشود و تلاطم شروع شد
دریای حرفهای دلش، بیکناره بود
کوچکترین یتیم خرابه، شهید شد
امّا هنوز حرف دلش، نیمهکاره بود