- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۱۰/۰۱
- بازدید: ۹۳۴
- شماره مطلب: ۵۵۸۳
-
چاپ
صبح شام
روزی که اهلبیت رسالت، به شام شد
یکباره صبحِ شام، مبدّل به شام شد
زآن بوم شوم، از پی نظّاره مرد و زن
آن یک به برزن آمد و این یک به بام شد
از یکدگر به جُست و خبر، دیده بازشان
تا بر سلالگان رسول انام شد
کاین آهو از چه دشت، اسیر کمند گشت؟
وین بلبل از چه باغ، گرفتار دام شد؟
بستند بالشان ز چه در شرع مصطفی؟
صید کبوتران حرم، گر حرام شد
تا با خبر که شاه شهیدش به نیزه، سر
مشهودِ خاص آمد و منظورِ عام شد
در خنده آن، که سکّه به اسم یزید گشت
در طعنه این، که خطبه به نام امام شد
با هم به مژده کز اسرای سپاه ما
کاخ امیر پُر ز کنیز و غلام شد
-
چشم امید ما
این دست ما و دامنت، ای دست کردگار!
دستی به دادخواهی ما، ز آستین برآر
در انتقام خون شهیدان تشنهکام
چشم امید ما نبُوَد، جز به ذوالفقار
-
کشتۀ بیکفن
چون راهشان به مقتل شاه زمن فتاد
گردون ز بانگ نوحه، توانش ز تن فتاد
مرغان بالبستهی صیّاد دیده را
نظّاره بر صنوبر و سرو و سمن فتاد
-
تاراج خیمهگاه
چون بیگناه کشته شد، آن شاه دینپناه
آمد ز دودِ آهِ اسیران، فلک سیاه
چندان که اشکشان به رخ، از شامیان جنود
چندان که آهشان به لب، از کوفیان سپاه
صبح شام
روزی که اهلبیت رسالت، به شام شد
یکباره صبحِ شام، مبدّل به شام شد
زآن بوم شوم، از پی نظّاره مرد و زن
آن یک به برزن آمد و این یک به بام شد
از یکدگر به جُست و خبر، دیده بازشان
تا بر سلالگان رسول انام شد
کاین آهو از چه دشت، اسیر کمند گشت؟
وین بلبل از چه باغ، گرفتار دام شد؟
بستند بالشان ز چه در شرع مصطفی؟
صید کبوتران حرم، گر حرام شد
تا با خبر که شاه شهیدش به نیزه، سر
مشهودِ خاص آمد و منظورِ عام شد
در خنده آن، که سکّه به اسم یزید گشت
در طعنه این، که خطبه به نام امام شد
با هم به مژده کز اسرای سپاه ما
کاخ امیر پُر ز کنیز و غلام شد