- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۱۰/۰۱
- بازدید: ۲۴۰۹
- شماره مطلب: ۵۵۵۸
-
چاپ
ورد زبان
عهد و پیمان نه چنین بود، میان من و تو
با فلک نیز نه این بود گمان من و تو
که توام نیمره از یاد فراموش کنی
یا کند دور ز هم، چرخ، مکان من و تو
ما به هر واقعه و حادثه همره بودیم
شد چو بر لوح، رقم، نام و نشان من و تو
اوفتد کاش جداییش میان سر و تن!
آن که انداخت جدایی به میان من و تو
کر شود گوش فلک، تیره رخ شمس و قمر
به فلک گر برسد، آه و فغان من و تو
غم دل با که توان گفت به جز ذات خدا؟
نیست آگاه کس از درد نهان من و تو
موج زن آب فرات و تو لبِ تشنه شهید
«وا اخا»، «وا اعطشا»، وِرد زبان من و تو
کوفیان حُرمت ما خوب رعایت کردند
بودشان چون خبر از حشمت و شان من و تو
تو لبِ تشنه شدی کشته و من نیز اسیر
دیگر این قوم چه خواهند ز جان من و تو؟
جای من بود به ویرانه، تو در قعر تنور
دوش در کوفه چه خوش بود مکان من و تو!
سر تو نوک سِنان کرده سَنان در برِ من
داده تا دست سنان، چرخ، عنان من و تو
خواست آتش به نُهم کنگرهی چرخ زند
گفت این مرثیه «ذوقی» به زبان من و تو
ورد زبان
عهد و پیمان نه چنین بود، میان من و تو
با فلک نیز نه این بود گمان من و تو
که توام نیمره از یاد فراموش کنی
یا کند دور ز هم، چرخ، مکان من و تو
ما به هر واقعه و حادثه همره بودیم
شد چو بر لوح، رقم، نام و نشان من و تو
اوفتد کاش جداییش میان سر و تن!
آن که انداخت جدایی به میان من و تو
کر شود گوش فلک، تیره رخ شمس و قمر
به فلک گر برسد، آه و فغان من و تو
غم دل با که توان گفت به جز ذات خدا؟
نیست آگاه کس از درد نهان من و تو
موج زن آب فرات و تو لبِ تشنه شهید
«وا اخا»، «وا اعطشا»، وِرد زبان من و تو
کوفیان حُرمت ما خوب رعایت کردند
بودشان چون خبر از حشمت و شان من و تو
تو لبِ تشنه شدی کشته و من نیز اسیر
دیگر این قوم چه خواهند ز جان من و تو؟
جای من بود به ویرانه، تو در قعر تنور
دوش در کوفه چه خوش بود مکان من و تو!
سر تو نوک سِنان کرده سَنان در برِ من
داده تا دست سنان، چرخ، عنان من و تو
خواست آتش به نُهم کنگرهی چرخ زند
گفت این مرثیه «ذوقی» به زبان من و تو