- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۱۰/۰۱
- بازدید: ۲۳۱۸
- شماره مطلب: ۵۴۹۹
-
چاپ
ای پارهپاره!
ای پارهپاره پیکر قرآن! سرت کجاست؟
آه! ای سر بریده! بگو پیکرت کجاست
فریاد «وا عطش عطشا» رفته تا کجا
سقّای کودکان تو، آبآورت کجاست؟
ای ماه من! که ماه تمامیّ عالمی
ماه بلندقامت تو، اکبرت کجاست؟
بینغمه مانده بر سر گهوارهاش، رباب
ششماههی نشسته به خون، اصغرت کجاست؟
ای خوابگاه و بسترت آغوش فاطمه!
عالم فدای بیکسیات! مادرت کجاست؟
-
بیگلو هم
تشنۀ عشقیم، آری، تشنه هم سر میدهیم
آبرویی قدر خون خود، به خنجر میدهیم
لاله را بگْذار و بگْذر، لایق عشق تو نیست
ما به پای عاشقی، سرو و صنوبر میدهیم
-
روشن از او
اینکه میآید ز شط، بی چشم و دست
رونق بازار مهرویان شکست
میرسد اینگونه ماه عاشقی
بوالعجبراهی است، راه عاشقی
-
در تنپوشی از شمشیر
به میدان میبرم از شوق سربازی سرِ خود را
تو هم آماده کن، ای عشق! کمکم خنجر خود را
مرا اگر آرزویی هست باور کن به جز این نیست
که در تنپوشی از شمشیر بینم پیکر خود را
ای پارهپاره!
ای پارهپاره پیکر قرآن! سرت کجاست؟
آه! ای سر بریده! بگو پیکرت کجاست
فریاد «وا عطش عطشا» رفته تا کجا
سقّای کودکان تو، آبآورت کجاست؟
ای ماه من! که ماه تمامیّ عالمی
ماه بلندقامت تو، اکبرت کجاست؟
بینغمه مانده بر سر گهوارهاش، رباب
ششماههی نشسته به خون، اصغرت کجاست؟
ای خوابگاه و بسترت آغوش فاطمه!
عالم فدای بیکسیات! مادرت کجاست؟