- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۲/۰۳
- بازدید: ۷۵۵۰
- شماره مطلب: ۵۴۲۳
-
چاپ
قمر خوانده شدی اما، شده خورشید محتاجت
سلام ای زادۀ حیدر، سلام ای ماه دل آرا
الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها
دمِ میخانه بنشستم، اگرچه غافل و پستم
ولی من نوکرت هستم، نگاهی کن بر این شیدا
اگرچه روسیاهم من، اگر چه بی پناهم من
ولی دل بر شما بستم، پناه من تویی آقا
قمر خوانده شدی اما، شده خورشید محتاجت
ز صورت پرده برداری، کسوفی میشود پیدا
دخیلت خیل آدم شد، گدایت پور مریم شد
توسل کردهاند امشب به تو حتی مسیحیها
فدای مادرت گردد همه ذریۀ شیعه
خدا داند که در دنیا ندارد مادرت همتا
چه فخری برتر از این که شدی ماه بنی هاشم
تو را امالبنین مادر، تو را حیدر شده بابا
سه ساله بر تو مینازد، سکینه بر تو میبالد
درون کربلا بودی پناه زینب کبری
ابوفاضل شدی چون مادرت امالفضائل شد
جز آن مادر چنین طفلی نزاده مادرِ دنیا
همین که مرتضی چشمش به دستان تو افتاده
زده بوسه به دستانت، شده راز مگو حاشا
قیامت در صف محشر یقینا حضرت مادر
به دستان جدای تو شفاعت میکند ما را
دخیلک یا ابوفاضل، تصدق کن بر این سائل
هوای کربلا دارم در این ساعات و این شبها
-
خادمی خانهات با خضر و نوح و آدم است
پشت میخانه نشستم، غرق شور و شادیام
از خراب آباد این دل در پی آبادیام
هرکسی پرسید از نام و تبار و شهرتم
سینه را کردم سپر گفتم که عبدالهادیام
-
میرسد بوی ماه غصه و غم
کوری چشم دشمنان بتول
ربّ تو را خوانده جان و نفس رسول
گفت احمد که حج و صوم و صلاه
با ولای تو میشود مقبول
-
رزق نوکر
شکر خدا زهرا دوباره رزق این نوکر نوشت
با دست بشکسته مرا روزیخور این در نوشت
هرگز نمیکردم گمان اینجا مرا راهم دهند
نام مرا در بین نوکرها خودش آخر نوشت
-
کربلایم نمیبری؟
روسیاه آمدم، فقیر توام
تشنۀ جامی از غدیر توام
در دو عالم شریف و محترمم
تا زمانی که من حقیر توام
قمر خوانده شدی اما، شده خورشید محتاجت
سلام ای زادۀ حیدر، سلام ای ماه دل آرا
الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها
دمِ میخانه بنشستم، اگرچه غافل و پستم
ولی من نوکرت هستم، نگاهی کن بر این شیدا
اگرچه روسیاهم من، اگر چه بی پناهم من
ولی دل بر شما بستم، پناه من تویی آقا
قمر خوانده شدی اما، شده خورشید محتاجت
ز صورت پرده برداری، کسوفی میشود پیدا
دخیلت خیل آدم شد، گدایت پور مریم شد
توسل کردهاند امشب به تو حتی مسیحیها
فدای مادرت گردد همه ذریۀ شیعه
خدا داند که در دنیا ندارد مادرت همتا
چه فخری برتر از این که شدی ماه بنی هاشم
تو را امالبنین مادر، تو را حیدر شده بابا
سه ساله بر تو مینازد، سکینه بر تو میبالد
درون کربلا بودی پناه زینب کبری
ابوفاضل شدی چون مادرت امالفضائل شد
جز آن مادر چنین طفلی نزاده مادرِ دنیا
همین که مرتضی چشمش به دستان تو افتاده
زده بوسه به دستانت، شده راز مگو حاشا
قیامت در صف محشر یقینا حضرت مادر
به دستان جدای تو شفاعت میکند ما را
دخیلک یا ابوفاضل، تصدق کن بر این سائل
هوای کربلا دارم در این ساعات و این شبها