مشخصات شعر

براق عاشورا

اى براق لیله الاسراى من!

 لیله الاسراست عاشوراى من

 

مرکب رهوار من! اى ذوالجناح!

 مونس پیکار من! اى ذوالجناح!

 

در مسیر عشق با من هم‌قدم

 آشنا با شیهه‌ات اهل حرم

 

پیش بحر از ظلم دشمن، اى فرس!

 هم تو عطشانى و هم من، اى فرس!

 

بُردمت در پیش بحر بی‌کران

 تا کنم سیرابت از آب روان

 

سر برآوردى، ننوشیدى تو آب

 کز عطش دیدى مرا در پیچ و تاب

 

مرحبا! کز ما تو یارى کرده‌اى

 در ره ما پایدارى کرده‌اى

 

پاس زحمت‌ها که این جا دیده‌اى

 وین مشقّت‌ها که با ما دیده‌اى

 

برتو عنوان شهامت خوش بُوَد

 نام موروث امامت خوش بُوَد

 

من نخواهم گشت در روز شمار

 غیر تو بر مرکبى دیگر سوار

 

این بُوَد راهى که از جان می‌روم

 آخرین بارى که میدان می‌روم

 

وقت برگشتن دگر بى‌صاحبى

 اى همایون مرکبم! بى‌راکبى

 

در حرم برگرد لیک آهسته‌تر

 دخترم شاید نگردد باخبر

 

یال خونینت مده بر او نشان

 رحم کن بر خاطر پُرخونشان

 

در کنار خیمه‌ها شیون مزن

 آتش این غصّه را دامن مزن

 

از تو پرسد گر سکینه: یا جواد!

 کس به باباى غریبم آب داد؟

 

گوى از این مردم، جوابش کس نداد

 هر چه گفتا آب، آبش کس نداد

 

شد ز جور مردمى، دور از خدا

 با لبى عطشان، سرش از تن، جدا

 

نخل عصمت، لاله‌گون افتاد، آه!

پیکرش در خاک و خون افتاد، آه!

 

براق عاشورا

اى براق لیله الاسراى من!

 لیله الاسراست عاشوراى من

 

مرکب رهوار من! اى ذوالجناح!

 مونس پیکار من! اى ذوالجناح!

 

در مسیر عشق با من هم‌قدم

 آشنا با شیهه‌ات اهل حرم

 

پیش بحر از ظلم دشمن، اى فرس!

 هم تو عطشانى و هم من، اى فرس!

 

بُردمت در پیش بحر بی‌کران

 تا کنم سیرابت از آب روان

 

سر برآوردى، ننوشیدى تو آب

 کز عطش دیدى مرا در پیچ و تاب

 

مرحبا! کز ما تو یارى کرده‌اى

 در ره ما پایدارى کرده‌اى

 

پاس زحمت‌ها که این جا دیده‌اى

 وین مشقّت‌ها که با ما دیده‌اى

 

برتو عنوان شهامت خوش بُوَد

 نام موروث امامت خوش بُوَد

 

من نخواهم گشت در روز شمار

 غیر تو بر مرکبى دیگر سوار

 

این بُوَد راهى که از جان می‌روم

 آخرین بارى که میدان می‌روم

 

وقت برگشتن دگر بى‌صاحبى

 اى همایون مرکبم! بى‌راکبى

 

در حرم برگرد لیک آهسته‌تر

 دخترم شاید نگردد باخبر

 

یال خونینت مده بر او نشان

 رحم کن بر خاطر پُرخونشان

 

در کنار خیمه‌ها شیون مزن

 آتش این غصّه را دامن مزن

 

از تو پرسد گر سکینه: یا جواد!

 کس به باباى غریبم آب داد؟

 

گوى از این مردم، جوابش کس نداد

 هر چه گفتا آب، آبش کس نداد

 

شد ز جور مردمى، دور از خدا

 با لبى عطشان، سرش از تن، جدا

 

نخل عصمت، لاله‌گون افتاد، آه!

پیکرش در خاک و خون افتاد، آه!

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×