مشخصات شعر

میلاد عطش

باز پیوند دل و صبر گسستم با اشک

 باز پیمانه‌ی پندار شکستم با اشک

 

باز در پرده‌ی اخلاص نشستم با اشک

 باز در خانه‌ی دل پنجره بستم با اشک

 

دوختم چشم از این پنجره من بر کرمش

 چنگ انداخته بر پنجره‌هاى حرمش

 

حرم اوست که از عرش عُلا خوبتر است

 قبله‌ی جان و دل مردم صاحب‌نظر است

 

به ضریحش نگران چشم امید بشر است

 از چراغش همه دم نور خدا جلوه‌گر است

 

ما همه پُر ز سؤال و حرمش مسؤول است

 زیر آن بقعه‌ی مرفوع، دعا مقبول است

 

امشب از چیست که عالم به سرود آمده‌اند؟

 قدسیان صف به صف از عرش فرود آمده‌اند

 

در بر ختم رسولان به درود آمده‌اند

 عشق و عقل و ادب آن جا به سجود آمده‌اند

 

تا بگویند به او مژده‌ی میلاد حسین

 که شود تازه دلش هر نفس از یاد حسین

 

دل به شوق آمده و بس که تپیدن دارد

به حریم علوی، میل پریدن دارد

 

که جمال پسر فاطمه دیدن دارد

نغمه‌ی کودک نوزاد شنیدن دارد

 

که برد سجده و تسبیح و دعا می‌خواند

 پسر شیر خدا، حمد خدا می‌خواند

 

قبل از این روز، یکى روز، نبىّ محمود

 رفت در خانه‌ی زهرا و چو در را بگشود

 

دید زهرا ـ که فدایش همه‌ی مُلک وجود! ـ

 با کسى گرم کلام است و کس آن جاىْ نبود

 

گفت: اى گل که مرا تازه‌تر از مینویى!

 کیست در خانه؟ بگو با که سخن می‌گویى

 

گفت زهرا که عیان، سوز من و ساز من است

 هم خدا هم نبی‌اش باخبر از راز من است

 

در نهان، کودک من، مونس و دم‌ساز من است

 من به او هم‌سخن، او نیز هم‌آواز من است

 

دل من گر چه ز هم‌صحبتی‌اش شادان است

 گاه گاهى سخنش ذکر «انا العطشان» است

 

اى پدر جان! دل من بر پسرم می‌سوزد

 غم آینده‌ی او بال و پرم می‌سوزد

 

او که گوید ز عطش، من جگرم می‌سوزد

 باغبانا! مگر این یاس ترم می‌سوزد

 

قصّه‌ی تشنگى اوست کجا پایانش؟

 جان مادر به فداى دو لب عطشانش!

 

اینک آن غنچه‌ی سربسته شکوفا شده است

 آن جنین خنده‌کنان انجمن‌آرا شده است

 

طفل عیسى نفس فاطمه، گویا شده است

 مونس خلوت او، کودک زیبا شده است

 

شجر طیّبه‌ی حُسن ثمر آورده

 فاطمه بهر على باز پسر آورده

 

رحمت از عرش ببارد که حسین آمده است

 عظمت سجده گزارد که حسین آمده است

 

عشق، آرام ندارد که حسین آمده است

حُسن، فریاد برآرد که حسین آمده است

 

ماه و خورشید، دو آیینه‌ی زیبایى او

 فطرس، آزادى خود یافت ز آقایى او

 

نور ایثار برآمد که حسین آمده است

 عمر ظلمت به سر آمد که حسین آمده است

 

شب غم را سحر آمد که حسین آمده است

 از شفاعت، خبر آمد که حسین آمده است

 

این درختى است که نور شجر از مشعل اوست

 برگ آزادى فطرس، ثمر اوّل اوست

 

ابدى شد دژ توحید ز میلاد حسین

 شد روان چشمه‌ی خورشید ز میلاد حسین

 

آن چه می‌خواست خدا، دید ز میلاد حسین

 پنجمین مرتبه تابید ز میلاد حسین

 

بر جهان آب حیات است حسین بن على

 همه را فُلک نجات است حسین بن على

 

این حسین است که پیوند به جان‌ها زده است

 عَلَم فضل و شرافت به جهان‌ها زده است

 

پای بر فرق زمان‌ها و مکان‌ها زده است

وز کرم بر سر تاریخ، نشان‌ها زده است

 

او ز هر قوم و نژاد است اگر چه عرب است

 یاد او اشک برآرد چه اگر تشنه لب است

 

عشق را قافله سالار، حسین است، حسین

 نورِ آیینه‌ی اسرار، حسین استّ حسین

 

فاتح قلّه‌ی ایثار، حسین است، حسین

 روح مردان فداکار، حسین است، حسین

 

رخ برافروخت که من مهر جهان‌آرایم

 قامت افراشت که من رهبر عاشورایم

 

پدرش چشمه‌ی ایثارِ وفادارى اوست

 مادرش تربیت‌آموزِ فداکارى اوست

 

پسرش آینه‌ی قدرت و حق‌یارى اوست

 خواهرش حافظ خونِ همه دم جارى اوست

 

دخترش شاهد مظلومى او در شام است

 چلچراغى که فروزنده از او اسلام است

 

اى که تکبیر به نامت زده تکبیر! حسین!

 موج خونت شده پیروز به شمشیر! حسین!

 

باده نوشیده‌اى از ساغر تقدیر، حسین!

 شیره‌ی جان نبى در عوض شیر، حسین!

 

نه عجب گر اثر وحى بُوَد در سخنت

 که پیمبر بنهاده است زبان در دهنت

 

چون رسولى که بپرورده رسول اللّهت

 با اذان کرده ز اسرار لدن، آگاهت

 

به خدا! در همه جا بوده خدا همراهت

 که بلوغ است همه زندگى کوتاهت

 

اى رسانده است به سرحدّ خدا بندگی‌ات!

 بس بُوَد عزّت ما را خطى از زندگی‌ات

 

اى حسینى که مسیحا به دمت محتاج است!

 گل خورشید به خاک قدمت محتاج است

 

سبزى توبه به گلْ‌اشک غمت محتاج است

 همه کس روز جزا بر کرمت محتاج است

 

گر جهانى پى تعظیم تو برخاسته است

چه توان کرد؟ خداى تو چنین خواسته است

 

 

میلاد عطش

باز پیوند دل و صبر گسستم با اشک

 باز پیمانه‌ی پندار شکستم با اشک

 

باز در پرده‌ی اخلاص نشستم با اشک

 باز در خانه‌ی دل پنجره بستم با اشک

 

دوختم چشم از این پنجره من بر کرمش

 چنگ انداخته بر پنجره‌هاى حرمش

 

حرم اوست که از عرش عُلا خوبتر است

 قبله‌ی جان و دل مردم صاحب‌نظر است

 

به ضریحش نگران چشم امید بشر است

 از چراغش همه دم نور خدا جلوه‌گر است

 

ما همه پُر ز سؤال و حرمش مسؤول است

 زیر آن بقعه‌ی مرفوع، دعا مقبول است

 

امشب از چیست که عالم به سرود آمده‌اند؟

 قدسیان صف به صف از عرش فرود آمده‌اند

 

در بر ختم رسولان به درود آمده‌اند

 عشق و عقل و ادب آن جا به سجود آمده‌اند

 

تا بگویند به او مژده‌ی میلاد حسین

 که شود تازه دلش هر نفس از یاد حسین

 

دل به شوق آمده و بس که تپیدن دارد

به حریم علوی، میل پریدن دارد

 

که جمال پسر فاطمه دیدن دارد

نغمه‌ی کودک نوزاد شنیدن دارد

 

که برد سجده و تسبیح و دعا می‌خواند

 پسر شیر خدا، حمد خدا می‌خواند

 

قبل از این روز، یکى روز، نبىّ محمود

 رفت در خانه‌ی زهرا و چو در را بگشود

 

دید زهرا ـ که فدایش همه‌ی مُلک وجود! ـ

 با کسى گرم کلام است و کس آن جاىْ نبود

 

گفت: اى گل که مرا تازه‌تر از مینویى!

 کیست در خانه؟ بگو با که سخن می‌گویى

 

گفت زهرا که عیان، سوز من و ساز من است

 هم خدا هم نبی‌اش باخبر از راز من است

 

در نهان، کودک من، مونس و دم‌ساز من است

 من به او هم‌سخن، او نیز هم‌آواز من است

 

دل من گر چه ز هم‌صحبتی‌اش شادان است

 گاه گاهى سخنش ذکر «انا العطشان» است

 

اى پدر جان! دل من بر پسرم می‌سوزد

 غم آینده‌ی او بال و پرم می‌سوزد

 

او که گوید ز عطش، من جگرم می‌سوزد

 باغبانا! مگر این یاس ترم می‌سوزد

 

قصّه‌ی تشنگى اوست کجا پایانش؟

 جان مادر به فداى دو لب عطشانش!

 

اینک آن غنچه‌ی سربسته شکوفا شده است

 آن جنین خنده‌کنان انجمن‌آرا شده است

 

طفل عیسى نفس فاطمه، گویا شده است

 مونس خلوت او، کودک زیبا شده است

 

شجر طیّبه‌ی حُسن ثمر آورده

 فاطمه بهر على باز پسر آورده

 

رحمت از عرش ببارد که حسین آمده است

 عظمت سجده گزارد که حسین آمده است

 

عشق، آرام ندارد که حسین آمده است

حُسن، فریاد برآرد که حسین آمده است

 

ماه و خورشید، دو آیینه‌ی زیبایى او

 فطرس، آزادى خود یافت ز آقایى او

 

نور ایثار برآمد که حسین آمده است

 عمر ظلمت به سر آمد که حسین آمده است

 

شب غم را سحر آمد که حسین آمده است

 از شفاعت، خبر آمد که حسین آمده است

 

این درختى است که نور شجر از مشعل اوست

 برگ آزادى فطرس، ثمر اوّل اوست

 

ابدى شد دژ توحید ز میلاد حسین

 شد روان چشمه‌ی خورشید ز میلاد حسین

 

آن چه می‌خواست خدا، دید ز میلاد حسین

 پنجمین مرتبه تابید ز میلاد حسین

 

بر جهان آب حیات است حسین بن على

 همه را فُلک نجات است حسین بن على

 

این حسین است که پیوند به جان‌ها زده است

 عَلَم فضل و شرافت به جهان‌ها زده است

 

پای بر فرق زمان‌ها و مکان‌ها زده است

وز کرم بر سر تاریخ، نشان‌ها زده است

 

او ز هر قوم و نژاد است اگر چه عرب است

 یاد او اشک برآرد چه اگر تشنه لب است

 

عشق را قافله سالار، حسین است، حسین

 نورِ آیینه‌ی اسرار، حسین استّ حسین

 

فاتح قلّه‌ی ایثار، حسین است، حسین

 روح مردان فداکار، حسین است، حسین

 

رخ برافروخت که من مهر جهان‌آرایم

 قامت افراشت که من رهبر عاشورایم

 

پدرش چشمه‌ی ایثارِ وفادارى اوست

 مادرش تربیت‌آموزِ فداکارى اوست

 

پسرش آینه‌ی قدرت و حق‌یارى اوست

 خواهرش حافظ خونِ همه دم جارى اوست

 

دخترش شاهد مظلومى او در شام است

 چلچراغى که فروزنده از او اسلام است

 

اى که تکبیر به نامت زده تکبیر! حسین!

 موج خونت شده پیروز به شمشیر! حسین!

 

باده نوشیده‌اى از ساغر تقدیر، حسین!

 شیره‌ی جان نبى در عوض شیر، حسین!

 

نه عجب گر اثر وحى بُوَد در سخنت

 که پیمبر بنهاده است زبان در دهنت

 

چون رسولى که بپرورده رسول اللّهت

 با اذان کرده ز اسرار لدن، آگاهت

 

به خدا! در همه جا بوده خدا همراهت

 که بلوغ است همه زندگى کوتاهت

 

اى رسانده است به سرحدّ خدا بندگی‌ات!

 بس بُوَد عزّت ما را خطى از زندگی‌ات

 

اى حسینى که مسیحا به دمت محتاج است!

 گل خورشید به خاک قدمت محتاج است

 

سبزى توبه به گلْ‌اشک غمت محتاج است

 همه کس روز جزا بر کرمت محتاج است

 

گر جهانى پى تعظیم تو برخاسته است

چه توان کرد؟ خداى تو چنین خواسته است

 

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×