- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۹/۰۱
- بازدید: ۸۳۹۲
- شماره مطلب: ۴۷۸۱
-
چاپ
خورشید بىزوال
اى یکّهتاز عرصهی صبر و رضا! حسین!
وى رهنماى قافلهی کربلا! حسین!
جان رسول و نور دل بضعه الرّسول!
خون خدا و زادهی خون خدا! حسین!
در شأن خاندان تو، اى معدن کرم!
نازل شده کریمهی «قل انّما»، حسین!
هر ابتدا رسد به نهایت ولى تویى
آن ابتدا که نیست ورا انتها، حسین!
خورشید بىزوالى و تابان ز دو افق
یک مطلعت مدینه، یکى کربلا، حسین!
صبر و رضا عجب نبُوَد از مقام تو
زیرا تویى حقیقت صبر و رضا، حسین!
معجزنماست ذکر تو زیرا که میدهد
بر مرده جان و هر مرضى را شفا، حسین!
شایسته است گفتن «صلّوا على الحسین»
چون مصطفى ز توست، تو از مصطفى، حسین!
راه محبّت تو که باشد صراط دین
گردد به باب خلد برین منتها، حسین!
هر کس که جُست بر تو توسّل، نجات یافت
اى ناخداى فُلک «اتیکم نَجى»، حسین!
مدیون توست دین که اگر نهضتت نبود
از دین نبود نام و نشانى به جا، حسین!
گویند خاک، زر شود از کیمیا ولى
در خاک توست خاصیت کیمیا، حسین!
هر درد کز علاج طبیبان برون بُوَد
با یک اشارهی تو پذیرد شفا، حسین!
اى روح معرفت که نواى خوشت هنوز
پیچیده است در عرفات و منا! حسین!
آنجا که بس معارف و احکام حقّه را
فرمودهاى بیان به زبان دعا، حسین!
تو کعبهی امیدى و در وقت حج شدى
ناکرده حج ز بیت الهى جدا، حسین!
پیدا هنوز حسرت آن حجّ ناتمام
از مشعر است و مروه و رکن و صفا، حسین!
رفتى به کربلا و در آن سرزمین پاک
کردى بناى کعبهی دلها بنا، حسین!
خود مظهر وفایى و نادیده روزگار
همچون صحابهی تو به مهر و وفا، حسین!
سرباز توست آیت آزادى و شرف
سردار توست مظهر صدق و صفا، حسین!
کار خدایى از تو نباشد عجب، بلى
جایى که هست طفل تو معجزنما، حسین!
حرّیّت این که توبهی حر مىکنى قبول
جود این که میکنى به عدویت عطا، حسین!
با جسم چاک چاک تو در خاک و خون تپید
جان رسول و فاطمه و مرتضى، حسین!
روزى که حشر خلق بُوَد با امامشان
امّید آن که با تو بُوَد حشر ما، حسین!
از فاطمه به نام تو آغاز میشود
برنامهی شفاعت روز جزا، حسین!
در گیر و دار محکمهی عدل کردگار
بر دست توست چشم همه اولیا، حسین!
نامت چو بر زبان گذرد، بند بند من
گویند با زبان و دلم یکصدا، حسین!
ما را چه غم ز عرصهی محشر؟ که باز هم
محشر به پا کنیم ز فریاد «یا حسین»
خلقى ز کربلاى تو جنّت طلب کنند
امّا که هست جنّت ما کربلا، حسین!
در کام ماست آب گلآلودهی فرات
خوشتر ز آب زمزم و آب بقا، حسین!
پر میزند دلم به هواى حریم تو
آنجا که مستجاب بُوَد هر دعا، حسین!
دارالشّفاى خلق بُوَد کوى تو دریغ!
بر خلق بسته شد در دارالشّفا، حسین!
خون شد ز هجر کوى تو دلها، عنایتى
وین راه بسته بر همگان برگشا، حسین!
گشتم خجل ز وصف تو، اى آنکه جز خداى
حقّ ثناى تو نکند کس ادا! حسین!
بر قطرههاى خون شهیدان قسم! که ما
هرگز نمیشویم ز یادت جدا، حسین!
ما جان به شوق کرببلاى تو میدهیم
حاشا اگر که چهره بپوشى ز ما، حسین!
بادا نثار جان تو و برخیان تو
حمد فرشتگان و درود خدا! حسین!
هنگام جان سپردن و در تنگناى قبر
بر پرس و جوى حال «مؤیّد» بیا حسین!
-
نخل دین
اسلام ز سعی مسلمین ریشه گرفت
وز خون حسین نخل دین ریشه گرفت
نخلی که حسین روز عاشورا کاشت
از اشک عزای اربعین ریشه گرفت
-
تجسّم غربت
سلام ما به بقیع و بقاع ویرانش
بر آن حریم که باشد ملک نگهبانش
سلام ما به بقیع، آن تجسّم غربت
گواه بر سخنم تربت امامانش
-
لطف بى کرانه
لطف امام هادى و نور ولایتش
ما را اسیر کرده به دام محبتش
بر لطف بى کرانۀ او بستهایم دل
امشب که جلوهگر شده خورشید طلعتش
-
ساقۀ عرش
سرچشمۀ خیر و برکات است حسین
معراج صلات و صلوات است حسین
فرمود نبی: نوشته بر ساقۀ عرش
مصباح هدی، فُلک نجات است حسین
خورشید بىزوال
اى یکّهتاز عرصهی صبر و رضا! حسین!
وى رهنماى قافلهی کربلا! حسین!
جان رسول و نور دل بضعه الرّسول!
خون خدا و زادهی خون خدا! حسین!
در شأن خاندان تو، اى معدن کرم!
نازل شده کریمهی «قل انّما»، حسین!
هر ابتدا رسد به نهایت ولى تویى
آن ابتدا که نیست ورا انتها، حسین!
خورشید بىزوالى و تابان ز دو افق
یک مطلعت مدینه، یکى کربلا، حسین!
صبر و رضا عجب نبُوَد از مقام تو
زیرا تویى حقیقت صبر و رضا، حسین!
معجزنماست ذکر تو زیرا که میدهد
بر مرده جان و هر مرضى را شفا، حسین!
شایسته است گفتن «صلّوا على الحسین»
چون مصطفى ز توست، تو از مصطفى، حسین!
راه محبّت تو که باشد صراط دین
گردد به باب خلد برین منتها، حسین!
هر کس که جُست بر تو توسّل، نجات یافت
اى ناخداى فُلک «اتیکم نَجى»، حسین!
مدیون توست دین که اگر نهضتت نبود
از دین نبود نام و نشانى به جا، حسین!
گویند خاک، زر شود از کیمیا ولى
در خاک توست خاصیت کیمیا، حسین!
هر درد کز علاج طبیبان برون بُوَد
با یک اشارهی تو پذیرد شفا، حسین!
اى روح معرفت که نواى خوشت هنوز
پیچیده است در عرفات و منا! حسین!
آنجا که بس معارف و احکام حقّه را
فرمودهاى بیان به زبان دعا، حسین!
تو کعبهی امیدى و در وقت حج شدى
ناکرده حج ز بیت الهى جدا، حسین!
پیدا هنوز حسرت آن حجّ ناتمام
از مشعر است و مروه و رکن و صفا، حسین!
رفتى به کربلا و در آن سرزمین پاک
کردى بناى کعبهی دلها بنا، حسین!
خود مظهر وفایى و نادیده روزگار
همچون صحابهی تو به مهر و وفا، حسین!
سرباز توست آیت آزادى و شرف
سردار توست مظهر صدق و صفا، حسین!
کار خدایى از تو نباشد عجب، بلى
جایى که هست طفل تو معجزنما، حسین!
حرّیّت این که توبهی حر مىکنى قبول
جود این که میکنى به عدویت عطا، حسین!
با جسم چاک چاک تو در خاک و خون تپید
جان رسول و فاطمه و مرتضى، حسین!
روزى که حشر خلق بُوَد با امامشان
امّید آن که با تو بُوَد حشر ما، حسین!
از فاطمه به نام تو آغاز میشود
برنامهی شفاعت روز جزا، حسین!
در گیر و دار محکمهی عدل کردگار
بر دست توست چشم همه اولیا، حسین!
نامت چو بر زبان گذرد، بند بند من
گویند با زبان و دلم یکصدا، حسین!
ما را چه غم ز عرصهی محشر؟ که باز هم
محشر به پا کنیم ز فریاد «یا حسین»
خلقى ز کربلاى تو جنّت طلب کنند
امّا که هست جنّت ما کربلا، حسین!
در کام ماست آب گلآلودهی فرات
خوشتر ز آب زمزم و آب بقا، حسین!
پر میزند دلم به هواى حریم تو
آنجا که مستجاب بُوَد هر دعا، حسین!
دارالشّفاى خلق بُوَد کوى تو دریغ!
بر خلق بسته شد در دارالشّفا، حسین!
خون شد ز هجر کوى تو دلها، عنایتى
وین راه بسته بر همگان برگشا، حسین!
گشتم خجل ز وصف تو، اى آنکه جز خداى
حقّ ثناى تو نکند کس ادا! حسین!
بر قطرههاى خون شهیدان قسم! که ما
هرگز نمیشویم ز یادت جدا، حسین!
ما جان به شوق کرببلاى تو میدهیم
حاشا اگر که چهره بپوشى ز ما، حسین!
بادا نثار جان تو و برخیان تو
حمد فرشتگان و درود خدا! حسین!
هنگام جان سپردن و در تنگناى قبر
بر پرس و جوى حال «مؤیّد» بیا حسین!