- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۸/۰۴
- بازدید: ۱۴۶۰
- شماره مطلب: ۴۶۰۴
-
چاپ
دامان افق
ای هلال خون! دوباره سر زدی
ای محرّم! بار دیگر آمدی
زخم دل با دیدنت، کاری شده
خون به دامان افق، جاری شده
در تو، باغ لالهی پرپر بُوَد
عکس لبخند علیاصغر بُوَد
در تو بینم اشک «خیرالنّاس» را
زخم فرق حضرت عبّاس را
در تو بس داغ مکرّر دیدهام
پیکر صدچاک اکبر دیدهام
در تو بینم خیمههای سوخته
کام خشک و دامن افروخته
در تو بینم صورت و خاک تنور
در تو بینم سینه و سمّ ستور
در تو بینم جسم هفتاد و دو تن
غرق خون افتاده بی غسل و کفن
در تو بینم گریهی دردانهها
کعب نی بر روی کتف و شانهها
در تو پیدا، آتش تاب و تب است
صورت یک مرکب بیصاحب است
در تو میبینم که از خون جبین
شسته «وجهالله»، روی نازنین
در تو میبینم یتیمی بارها
تشنهلب جان داده زیر خارها
در تو بینم چهرهها از خون، خضاب
بر لب طفلی نوشته، «آب آب»
وای! وای! ای ماه ماتم! بازگرد
ای هلال غصّه و غم! بازگرد
باز شو، ای ماه اشک و ماه آه!
ترسم آید شمر دون در قتلگاه
سوخت قلب عالم و آدم، بس است
شعله بر دلها مزن، «میثم»! بس است
-
بر حال حسین گریه کردم
ای بیت خدا، خدانگهدار
ای محفل عاشقان بیدار
ای سنگ نشان کوی دلدار
افسوس که با دو چشم خونبار
من از تو جدا شوم دگر بار
ای بیت خدا، خدانگهدار
-
صفایی ز آب فراتم بده
خداحافظ ای کعبه، ای بزم یار
خداحافظ ای بیت پروردگار
خداحافظ ای محفل اهل راز
خداحافظ ای قبلهام در نماز
-
من عبد گنهکارم و تو حی یگانه
مرغ سحرم دانۀ اشکم شده دانه
پیوسته کشد از جگرم شعله زبانه
تن خسته و کوه گنهم بر روی شانه
من عبد گنهکارم و تو حی یگانه
-
حج عبّاس تو در علقمه بود
کعبه، ای بیت خداوند جلیل
ای به سنگت، اثر پای خلیل
کعبه، ای خانۀ امّید همه
کعبه، ای مرکز توحید همه
دامان افق
ای هلال خون! دوباره سر زدی
ای محرّم! بار دیگر آمدی
زخم دل با دیدنت، کاری شده
خون به دامان افق، جاری شده
در تو، باغ لالهی پرپر بُوَد
عکس لبخند علیاصغر بُوَد
در تو بینم اشک «خیرالنّاس» را
زخم فرق حضرت عبّاس را
در تو بس داغ مکرّر دیدهام
پیکر صدچاک اکبر دیدهام
در تو بینم خیمههای سوخته
کام خشک و دامن افروخته
در تو بینم صورت و خاک تنور
در تو بینم سینه و سمّ ستور
در تو بینم جسم هفتاد و دو تن
غرق خون افتاده بی غسل و کفن
در تو بینم گریهی دردانهها
کعب نی بر روی کتف و شانهها
در تو پیدا، آتش تاب و تب است
صورت یک مرکب بیصاحب است
در تو میبینم که از خون جبین
شسته «وجهالله»، روی نازنین
در تو میبینم یتیمی بارها
تشنهلب جان داده زیر خارها
در تو بینم چهرهها از خون، خضاب
بر لب طفلی نوشته، «آب آب»
وای! وای! ای ماه ماتم! بازگرد
ای هلال غصّه و غم! بازگرد
باز شو، ای ماه اشک و ماه آه!
ترسم آید شمر دون در قتلگاه
سوخت قلب عالم و آدم، بس است
شعله بر دلها مزن، «میثم»! بس است