- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۸/۰۴
- بازدید: ۳۲۷۱
- شماره مطلب: ۴۵۳۸
-
چاپ
هیجده خورشید
چون سواد شام کمکم شد پدید
رنگ از رخسار «آلاللَّه» پرید
تا در اینجا محمل زینب رسید
حق به فریاد دل زینب رسید
بشْنو، ای صاحبدل نیکومرام!
اندر اینجا وصف شام و اهل شام
در چنان روزی به فرمان یزید
شامیان بگْرفته یکسر جشن عید
شام را بستند آذین سربهسر
کوچه و بازار و کوی و بام و در
در چنان هنگامه و آن ازدحام
کاروان کوفه وارد شد به شام
کاروانی، اهلش از برنا و پیر
داغدار و زیر زنجیر و اسیر
کاروانی، اشترانش بیجهاز
حامل هودجنشینان حجاز
بود در آن کاروان، بانگ جرس
نالهی اطفال بیفریادرس
سیّد سجّاد، میر کاروان
دست و پایش زیر زنجیر گران
داده بودند از بنیهاشم به نام
هیجده سر را به نوک نی، مقام
هر سری در پیشپیش ناقهای
بر سر نی، چون گل با ساقهای
من بدانها سر اگر کردم خطاب
بود سرّی اندر آن، ای نکتهیاب!
سر از آن گفتم، که سرور بودهاند
امّت مرحومه را سر بودهاند
ورنه باید گفته باشم شد عیان
هیجده خورشید بر نوک سنان
-
راهب روشنضمیر
راهبی در خُلق و تقوا بینظیر
ترک دنیا کردهای، روشنضمیر
راهبی از عهد عیسی، یادگار
خود بزرگان جهان را در شمار
-
قحط آب
چرا از دیده اشک غم نبارم، چون سحاب، امشب؟
چگونه ز استراحت ره دهم بر دیده، خواب، امشب؟
شنیدستم به دشت کربلا از ظلم اهل کین
بُوَد اندر حریم شاه خوبان، قحط آب، امشب
-
سرزمین پر شرار
چه سرزمین بُوَد این دشت پُر شرار؟ برادر!
که شد دلِ منِ محزون به غم دچار، برادر!
از آن زمان که به این دشت غمفزا برسیدم
نه صبر مانده به دل، نی به تن قرار، برادر!
هیجده خورشید
چون سواد شام کمکم شد پدید
رنگ از رخسار «آلاللَّه» پرید
تا در اینجا محمل زینب رسید
حق به فریاد دل زینب رسید
بشْنو، ای صاحبدل نیکومرام!
اندر اینجا وصف شام و اهل شام
در چنان روزی به فرمان یزید
شامیان بگْرفته یکسر جشن عید
شام را بستند آذین سربهسر
کوچه و بازار و کوی و بام و در
در چنان هنگامه و آن ازدحام
کاروان کوفه وارد شد به شام
کاروانی، اهلش از برنا و پیر
داغدار و زیر زنجیر و اسیر
کاروانی، اشترانش بیجهاز
حامل هودجنشینان حجاز
بود در آن کاروان، بانگ جرس
نالهی اطفال بیفریادرس
سیّد سجّاد، میر کاروان
دست و پایش زیر زنجیر گران
داده بودند از بنیهاشم به نام
هیجده سر را به نوک نی، مقام
هر سری در پیشپیش ناقهای
بر سر نی، چون گل با ساقهای
من بدانها سر اگر کردم خطاب
بود سرّی اندر آن، ای نکتهیاب!
سر از آن گفتم، که سرور بودهاند
امّت مرحومه را سر بودهاند
ورنه باید گفته باشم شد عیان
هیجده خورشید بر نوک سنان