- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۵/۱۰
- بازدید: ۷۲۳
- شماره مطلب: ۴۴۹۵
-
چاپ
تشنۀ دیدار
دیدۀ دلدادگان بُوَد به تو مایل
چون که سراپا تویى ز دوست، شمایل
چون به خدا! کشتى نجات تویى تو
با تو رسد ناخداى عشق به ساحل
خون تو خون خداست، جلّ جلاله
کوى تو چون کعبه، قبلهگاه قبائل
تشنۀ دیدار بودهاى که نبودت
آب، میسّر مگر ز خنجر قاتل
تا گذرد تشنگى ز حدّ تصوّر
بود فراهم تو را تمام وسایل
تابش خورشید و گرد و خاک و تکاپو
حمله به چندین هزار لشکر باطل
دیدن جمعى به خیمهگاه، پریشان
تشنه و سوزان، بسان شمع به محفل
تشنه، شود تشنهتر، چو تشنه ببیند
دل، شود آشفتهتر ز دیدن بىدل
بر تو عیان بود، حال و روز یتیمان
دیدن آن رنجها و طىّ مراحل
بر تو عیان بود این که مىزند آخر
زینب از این داغ، سر به چوبۀ محمل
اشک «نگارنده» ریزد از دل سوزان
دیده براى دل است، شاهد عادل
-
خزان گلشن
بر گلشن دین رسید چون موسم دى
شد فصل غم و زمان شادى شد طى
تا رفت سرِ سرّ خدا بر سرِ نى
در ناله شدى زینب کبرى چون نى
-
نصرانی
چون شد سر اطهر ابی عبدالله
در بزم یزید، همره آل الله
هنگام فداکاری نصرانی گفت:
لا حول و لا قوّه الّا بالله
-
وجه الله
شاهنشه دین، حسین آن وجه اله
تا جلوه سرش نمود در شام چو ماه
لب باز نمود و گفت با حال تباه:
لا حول و لا قوّه الّا بالله
-
سفینهالنّجاه
هر چند که چشمهی حیات است، حسین
لبتشنه، لب آب فرات است، حسین
غم نیست اگر غرق گناهیم همه
چون بحر کرم، فُلک نجات است، حسین
تشنۀ دیدار
دیدۀ دلدادگان بُوَد به تو مایل
چون که سراپا تویى ز دوست، شمایل
چون به خدا! کشتى نجات تویى تو
با تو رسد ناخداى عشق به ساحل
خون تو خون خداست، جلّ جلاله
کوى تو چون کعبه، قبلهگاه قبائل
تشنۀ دیدار بودهاى که نبودت
آب، میسّر مگر ز خنجر قاتل
تا گذرد تشنگى ز حدّ تصوّر
بود فراهم تو را تمام وسایل
تابش خورشید و گرد و خاک و تکاپو
حمله به چندین هزار لشکر باطل
دیدن جمعى به خیمهگاه، پریشان
تشنه و سوزان، بسان شمع به محفل
تشنه، شود تشنهتر، چو تشنه ببیند
دل، شود آشفتهتر ز دیدن بىدل
بر تو عیان بود، حال و روز یتیمان
دیدن آن رنجها و طىّ مراحل
بر تو عیان بود این که مىزند آخر
زینب از این داغ، سر به چوبۀ محمل
اشک «نگارنده» ریزد از دل سوزان
دیده براى دل است، شاهد عادل