- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۵/۱۰
- بازدید: ۱۷۹۵
- شماره مطلب: ۴۴۹۰
-
چاپ
اربعین
بنازم! آن که دائم گفت وگوى کربلا دارد
دلى چون جابر اندر جست وجوى کربلا دارد
دلش چون کربلا، کوى حسین است و نمىداند
که همچون دوردستان، آرزوى کربلا دارد
به یاد کاروان اربعین با گریه مىگوید:
که هر جا هست زینب، رو به سوى کربلا دارد
اگر چه برده از این سرزمین، آخر دلى پُرخون
ولى دلبستگى از جان به کوى کربلا دارد
به یاد آن لب تشنه هنوز این عاشق خسته
به کف، جامى لبالب از سبوى کربلا دارد
اگر دست قضا مانع شد از رفتن به پابوسش
همى بوسیم خاکى را که بوى کربلا دارد
اگر خاک رهش بنْشست بر روى گنهکارى
گرامى مىشود، چون آبروى کربلا دارد
«نگارنده» از این رو گفته است و باز مىگوید:
بنازم آن که دائم گفت وگوى کربلا دارد
-
خزان گلشن
بر گلشن دین رسید چون موسم دى
شد فصل غم و زمان شادى شد طى
تا رفت سرِ سرّ خدا بر سرِ نى
در ناله شدى زینب کبرى چون نى
-
نصرانی
چون شد سر اطهر ابی عبدالله
در بزم یزید، همره آل الله
هنگام فداکاری نصرانی گفت:
لا حول و لا قوّه الّا بالله
-
وجه الله
شاهنشه دین، حسین آن وجه اله
تا جلوه سرش نمود در شام چو ماه
لب باز نمود و گفت با حال تباه:
لا حول و لا قوّه الّا بالله
-
سفینهالنّجاه
هر چند که چشمهی حیات است، حسین
لبتشنه، لب آب فرات است، حسین
غم نیست اگر غرق گناهیم همه
چون بحر کرم، فُلک نجات است، حسین
اربعین
بنازم! آن که دائم گفت وگوى کربلا دارد
دلى چون جابر اندر جست وجوى کربلا دارد
دلش چون کربلا، کوى حسین است و نمىداند
که همچون دوردستان، آرزوى کربلا دارد
به یاد کاروان اربعین با گریه مىگوید:
که هر جا هست زینب، رو به سوى کربلا دارد
اگر چه برده از این سرزمین، آخر دلى پُرخون
ولى دلبستگى از جان به کوى کربلا دارد
به یاد آن لب تشنه هنوز این عاشق خسته
به کف، جامى لبالب از سبوى کربلا دارد
اگر دست قضا مانع شد از رفتن به پابوسش
همى بوسیم خاکى را که بوى کربلا دارد
اگر خاک رهش بنْشست بر روى گنهکارى
گرامى مىشود، چون آبروى کربلا دارد
«نگارنده» از این رو گفته است و باز مىگوید:
بنازم آن که دائم گفت وگوى کربلا دارد