- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۵/۰۷
- بازدید: ۲۳۱۰
- شماره مطلب: ۴۳۷۳
-
چاپ
کفّ کریم
بوی بهشت میوزد از کربلای تو
ای کشته باد! جان دو عالم فدای تو
دیوانهوار، آمدهام تا به قتلگاه
وقتی به استغاثه شنیدم، صدای تو
نقدینهای که داشتم از اشک و خون دل
تقدیم کرد دیده به گنبدنمای تو
در حیرتم چه شد؟ که نشد آسمان، خراب
وقتی شنید ناله «وا غربتا»ی تو
برخیز و باز بر سر نی، آیهای بخوان
ای من فدای آن سرِ از تن، جدای تو!
خورشید و ماه و جنّ و مَلَک، خون گریستند
وقتی میان لجّۀ خون بود، جای تو
اندر منا، ذبیح یکی بود و زنده رفت
ای صد ذبیح، کشته شده در منای تو!
رفتی به پاس حُرمت کعبه به کربلا
شد کعبۀ حقیقی دل، کربلای تو
اجر هزار عمره و حج در طواف توست
ای مروه و صفا به فدای صفای تو!
تا با نماز خوف تو گردد، قبول حق
شد سجدهگاه اهل یقین، خاک پای تو
با گفتن «رِضاً بِقَضائک» به قتلگاه
شد متّحد رضای خدا، با رضای تو
تو هر چه داشتی، به خدا دادی، ای حسین!
فردا، خداست ـ جلّ جلاله ـ جزای تو
خون خداست، خون تو و جز خدایْ نیست
ای کشتۀ خدا! به خدا! خونبهای تو
ما را خشوع بندگی آموز، چون خداست
در مجلس عزای تو، صاحب عزای تو
سائل چو دید کفّ کریم تو، گریه کرد
ای کائنات، بندۀ خوان عطای تو!
ما را هم، ای حسین! گدایی حساب کن
آخر کجا رود به جز این در، گدای تو؟
آن جا که حدّ ممکن و واجب بُوَد، تویی
ای منتهای اوج بشر، ابتدای تو!
دست دعا برآر «ریاضی»! که شد قبول
در بارگاه قدس حسینی، دعای تو
-
کعبه و کربلا
نبی ما محمد گاه گاهی
به اقلیم یمن بودش نگاهی
ندانم اندر آن صحرا چه دیدی
کزو بوی خدا را میشنیدی
-
در ولادت پیشوای آزادگان امام حسین (ع)
آمد آن عید همایون فر فرخ دستور
که زمین غرق نشاط است و زمان موج سرور
همه ذرات جهان رقص کنان چرخ زنان
همه آفاق پر از ولوله و شور نشور
-
در مدح حضرت سید الشهدا (ع)
ای که در پیکر خونین شریعت، جانی
جان فدای تو که هم جانی و هم جانانی
کشتۀ راه خدا، سید و شاه شهدا
افتخار بشر و تاج سر انسانی
-
کعبۀ دل
بوی بهشت میوزد از کربلای تو
ای کشتهای که جان دو عالم فدای تو
دیوانهوار، آمدهام تا به قتلگاه
وقتی به استغاثه شنیدم، صدای تو
نقدینهای که داشتم از اشک و خون دل
تقدیم کرد، دیده به گنبدنمای تو
کفّ کریم
بوی بهشت میوزد از کربلای تو
ای کشته باد! جان دو عالم فدای تو
دیوانهوار، آمدهام تا به قتلگاه
وقتی به استغاثه شنیدم، صدای تو
نقدینهای که داشتم از اشک و خون دل
تقدیم کرد دیده به گنبدنمای تو
در حیرتم چه شد؟ که نشد آسمان، خراب
وقتی شنید ناله «وا غربتا»ی تو
برخیز و باز بر سر نی، آیهای بخوان
ای من فدای آن سرِ از تن، جدای تو!
خورشید و ماه و جنّ و مَلَک، خون گریستند
وقتی میان لجّۀ خون بود، جای تو
اندر منا، ذبیح یکی بود و زنده رفت
ای صد ذبیح، کشته شده در منای تو!
رفتی به پاس حُرمت کعبه به کربلا
شد کعبۀ حقیقی دل، کربلای تو
اجر هزار عمره و حج در طواف توست
ای مروه و صفا به فدای صفای تو!
تا با نماز خوف تو گردد، قبول حق
شد سجدهگاه اهل یقین، خاک پای تو
با گفتن «رِضاً بِقَضائک» به قتلگاه
شد متّحد رضای خدا، با رضای تو
تو هر چه داشتی، به خدا دادی، ای حسین!
فردا، خداست ـ جلّ جلاله ـ جزای تو
خون خداست، خون تو و جز خدایْ نیست
ای کشتۀ خدا! به خدا! خونبهای تو
ما را خشوع بندگی آموز، چون خداست
در مجلس عزای تو، صاحب عزای تو
سائل چو دید کفّ کریم تو، گریه کرد
ای کائنات، بندۀ خوان عطای تو!
ما را هم، ای حسین! گدایی حساب کن
آخر کجا رود به جز این در، گدای تو؟
آن جا که حدّ ممکن و واجب بُوَد، تویی
ای منتهای اوج بشر، ابتدای تو!
دست دعا برآر «ریاضی»! که شد قبول
در بارگاه قدس حسینی، دعای تو