مشخصات شعر

خبر‌ غم‌افزا

شاهی که بُوَد ساقی کوثر، پدر او

دردا! که بریدند لب تشنه، سر او

 

داغ پسر لاله‌عذارش، علی اکبر

داغی است که تا حشر بُوَد بر جگر او

 

صد آه از آن لحظه که افتاد به میدان

بر پیکر صدپاره‌ی اکبر، نظر او

 

بنْشست و به زانو بنهادش سر و از غم

گردید روان، سیل سرشک از بصر او

 

مجنون، دل لیلای حزین گشت، چو آمد

در خیمه روان‌سوز و غم‌افزا، خبر او

 

نامد ز چه از خیمه برون، غم‌زده لیلا؟

آمد به در خیمه، چو جسم پسر او

 

گویا نبُدش روح به تن تا که بیاید

بیند پسر و جسم به خون، غوطه‌ور او

 

خاموش کن این آتش جان‌سوز، «صغیرا»!

ترسم که بسوزد دو جهان از شرر او

 

خبر‌ غم‌افزا

شاهی که بُوَد ساقی کوثر، پدر او

دردا! که بریدند لب تشنه، سر او

 

داغ پسر لاله‌عذارش، علی اکبر

داغی است که تا حشر بُوَد بر جگر او

 

صد آه از آن لحظه که افتاد به میدان

بر پیکر صدپاره‌ی اکبر، نظر او

 

بنْشست و به زانو بنهادش سر و از غم

گردید روان، سیل سرشک از بصر او

 

مجنون، دل لیلای حزین گشت، چو آمد

در خیمه روان‌سوز و غم‌افزا، خبر او

 

نامد ز چه از خیمه برون، غم‌زده لیلا؟

آمد به در خیمه، چو جسم پسر او

 

گویا نبُدش روح به تن تا که بیاید

بیند پسر و جسم به خون، غوطه‌ور او

 

خاموش کن این آتش جان‌سوز، «صغیرا»!

ترسم که بسوزد دو جهان از شرر او

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×