- تاریخ انتشار: ۱۳۹۳/۰۸/۱۳
- بازدید: ۳۱۱۴
- شماره مطلب: ۴۰۲
-
چاپ
خورشید در گودال (به مناسبت شام غریبان)
بنویسید که جز خون خبری نیست که نیست
به تن این همه سردار، سری نیست که نیست
بنویسید که خورشید به گودال افتاد
و پس از شام غریبان سحری نیست که نیست
آتش از بال و پر سوخته جان میگیرد
زیر خاکستر ما بال و پری نیست که نیست
یک نفر سمت مدینه خبرش را ببرد
پس از این امِبنین را پسری نیست که نیست
یا به آن مادر سرگشته بگویید: «نگرد
چون ز گهوارۀ اصغر اثری نیست که نیست»!
تازیانه به تسلای یتیمی آمد
تازه فهمید که دیگر پدری نیست که نیست
خورشید در گودال (به مناسبت شام غریبان)
بنویسید که جز خون خبری نیست که نیست
به تن این همه سردار، سری نیست که نیست
بنویسید که خورشید به گودال افتاد
و پس از شام غریبان سحری نیست که نیست
آتش از بال و پر سوخته جان میگیرد
زیر خاکستر ما بال و پری نیست که نیست
یک نفر سمت مدینه خبرش را ببرد
پس از این امِبنین را پسری نیست که نیست
یا به آن مادر سرگشته بگویید: «نگرد
چون ز گهوارۀ اصغر اثری نیست که نیست»!
تازیانه به تسلای یتیمی آمد
تازه فهمید که دیگر پدری نیست که نیست
جزاکم الله خیرا
زیبا بود