- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۵/۰۵
- بازدید: ۱۵۲۸
- شماره مطلب: ۳۹۸۷
-
چاپ
پیک خمیده قامت
پیکی خمیدهقامتم آید به دیده، ماه
چون قاصدی که با خبرِ بد رسد ز راه
با صد هزار قصّۀ جانکاه میرسد
پیداست بوده کوهی و از غم شده است، کاه
همچون کسی که بار مصیبت کشد به دوش
مویی سفید دارد و با جامهای سیاه
مانَد به نشتری که گشاید ز دیده، خون
هر غمرسیده را که بر او افکنَد نگاه
مه، کاسۀ تهیّ و شفق، طشت پُر ز خون
یعنی نصیب، خون دل افتاده چندگاه
چون رایتی فتاده نگون، در میان خون
نه شاه در میان، نه علمدار، نه سپاه
یا خنجری به کشتن یوسف کشیدهاند
بر جای مانده از پس افکندنش به چاه
تیغی کنار طشتِ پُر از خون نهادهاند
گویی بریده شد سر یحیای بیگناه
دهقانِ چرخ ساخته داسی ز ماه نو
تا بدْرَوَد ز گلشن ایمان، گل و گیاه
گویی مگر که خنجر شمر است، ماه نو
خور چون سر بریدۀ سالار دینپناه
ماهِ ستارهافسرِ گردون نوا، حسین
شاهِ گلو بریدۀ راه خدا، حسین
-
قصّۀ یوسف
چون خیمه زد ز شام به یثرب، امام ناس
آسوده گشت، عترت پیغمبر از هراس
یعقوب اهلبیت نبی با بشیر گفت
کاین مژده را به مژدهی یوسف مکن قیاس
-
نبود گمان
بعد از تو، ای برادرِ با جان برابرم!
شد تازه ماتم پدر و داغ مادرم
بودم یقین ز آل زیاد، این همه عناد
وز خود گمان نبود که طاقت بیاورم
-
طریق وفا
ای جان باب! از چه نگیری به بر مرا؟
افکندهای چو اشک، چرا از نظر مرا؟
ای مهربان پدر! ز چه نامهربان شدی؟
مهر تو بیشتر بُد از این پیشتر مرا
-
احوال اهلبیت (ع)
چون شام گشت، آل پیمبر، مقامشان
از چاشتگاه کوفه بتر گشت، شامشان
از دُرد دَرد و زهر غم و شربت فراق
کرد آن چه داشت، ساقی دوران، به جامشان
پیک خمیده قامت
پیکی خمیدهقامتم آید به دیده، ماه
چون قاصدی که با خبرِ بد رسد ز راه
با صد هزار قصّۀ جانکاه میرسد
پیداست بوده کوهی و از غم شده است، کاه
همچون کسی که بار مصیبت کشد به دوش
مویی سفید دارد و با جامهای سیاه
مانَد به نشتری که گشاید ز دیده، خون
هر غمرسیده را که بر او افکنَد نگاه
مه، کاسۀ تهیّ و شفق، طشت پُر ز خون
یعنی نصیب، خون دل افتاده چندگاه
چون رایتی فتاده نگون، در میان خون
نه شاه در میان، نه علمدار، نه سپاه
یا خنجری به کشتن یوسف کشیدهاند
بر جای مانده از پس افکندنش به چاه
تیغی کنار طشتِ پُر از خون نهادهاند
گویی بریده شد سر یحیای بیگناه
دهقانِ چرخ ساخته داسی ز ماه نو
تا بدْرَوَد ز گلشن ایمان، گل و گیاه
گویی مگر که خنجر شمر است، ماه نو
خور چون سر بریدۀ سالار دینپناه
ماهِ ستارهافسرِ گردون نوا، حسین
شاهِ گلو بریدۀ راه خدا، حسین