مشخصات شعر

حواشی مبهم

تقدیر شد که بر دل ما غم بیاورند

از تیغ عشق، داغ دمادم بیاورند

 

سر خم نکرد عرش و از آن پس قرار شد

هر چه که هست بر سر آدم بیاورند

 

تقدیر شد که عشق، سری مثل ماه را

از روزهای ماه محرّم بیاورند

 

تقدیر شد که در تب توفان، صنوبران

پشتی شکسته و کمری خم بیاورند

 

رسم است، روی زخم دل داغ‌دیده‌ها

دستان آشنا، گل مرهم بیاورند

 

حالا نشسته زینب و در خود شکسته تا

بر درد او، یک آینه محرم بیاورند

 

بی‌ تو، برای هق‌هق زینب، چگونه در

توفان درد، شانۀ محکم بیاورند؟

 

چیزی بگو تو، دختر خورشید! جغدها

تا پلک‌های شب‌زده را هم بیاورند

 

چیزی بگو، چنان که علی را در اوج صبر

در چشم خود، دوباره مجسّم بیاورند

 

کوچک‌ترین ستارۀ ماهیّ و از ادب

می‌خواستی که نام تو را کم بیاورند

 

شرمنده‌ام که از تو در این متن، واژه‌ها

تنها کمی حواشی مبهم بیاورند

 

حواشی مبهم

تقدیر شد که بر دل ما غم بیاورند

از تیغ عشق، داغ دمادم بیاورند

 

سر خم نکرد عرش و از آن پس قرار شد

هر چه که هست بر سر آدم بیاورند

 

تقدیر شد که عشق، سری مثل ماه را

از روزهای ماه محرّم بیاورند

 

تقدیر شد که در تب توفان، صنوبران

پشتی شکسته و کمری خم بیاورند

 

رسم است، روی زخم دل داغ‌دیده‌ها

دستان آشنا، گل مرهم بیاورند

 

حالا نشسته زینب و در خود شکسته تا

بر درد او، یک آینه محرم بیاورند

 

بی‌ تو، برای هق‌هق زینب، چگونه در

توفان درد، شانۀ محکم بیاورند؟

 

چیزی بگو تو، دختر خورشید! جغدها

تا پلک‌های شب‌زده را هم بیاورند

 

چیزی بگو، چنان که علی را در اوج صبر

در چشم خود، دوباره مجسّم بیاورند

 

کوچک‌ترین ستارۀ ماهیّ و از ادب

می‌خواستی که نام تو را کم بیاورند

 

شرمنده‌ام که از تو در این متن، واژه‌ها

تنها کمی حواشی مبهم بیاورند

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×