- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۵/۰۴
- بازدید: ۲۴۹۵
- شماره مطلب: ۳۸۲۰
-
چاپ
مدح و مصیبت حضرت سیدالشّهدا (ع)
مرغ دل بهر چمن باز به فریاد آمد
شد محرّم، دگرم کرببلا یاد آمد
گشت هنگام عزای شه گلگون کفنان
از غم تشنهلبان، سینه به فریاد آمد
خسرو عشق بزد خیمه به قربانگه عشق
بهر قربانی معشوق به میعاد آمد
از پی ریختن خون شه تشنهلبان
شمر با خنجر فولاد چو جلّاد آمد
لیلی! از گریه بیاسای، شو از خیمه برون
که ز میدان بلا، اکبر ناشاد آمد
شد نگون رایت دین چون به لب شطّ فرات
از سر زین به زمین، آن قد شمشاد آمد
عرش لرزید چو بر خیمۀ سلطان حجاز
از پی غارت آن، لشکر بیداد آمد
بهر آتش زدن خیمهگه خسرو عشق
حکمِ پی در پی از آن تالی شدّاد آمد
خون دل از مژه بارید در آن دم زینب
چون سر[1] نعش پدر، سیّد سجّاد آمد
واژگون گردی! ایا چرخ! بیفتی ز رَوِش!
کز تو بر آل علی این همه بیداد آمد
هست «فرخنده» چو مدّاحۀ اولاد رسول
روح قدسش گهِ انشاد به امداد آمد
دل پیوستۀ من تا که بپیوست به عشق
بود ویرانه، از آن موهبت، آباد آمد
شد چو «فرخنده» ز جان، حلقه به گوش شه عشق
از المهای دو گیتی، همه آزاد آمد
[1]. نسخۀ مرجع: چو سر (مشکل تنافر کلام، مجبور به تصحیحم کرد که با افزودن «ن» حل شد).
-
اشک بر حسین
دارم از هجر رخت دیده چو رود جیحون
قلب بشْکسته، پُر اندوه؛ جگر، دجلۀ خون
آنقدر گریه کنم از غمت، ای شاه شهید!
تا دل خون شده از دیدهام آید بیرون
-
بارگاه حسین
زمین کرببلا شد چو خوابگاه حسین
گذشت از حرم کعبه، بارگاه حسین
امیدوار چنانم که روز رستاخیز
مرا خدای دهد جای در پناه حسین
-
مدح حضرت علیاکبر (ع)
دلم سیّار دشت کربلا شد
گرفتار شه گلگون قبا شد
تپیدی مرغ دل اندر بر من
فتاده شوق اکبر بر سر من
-
زبانحال حضرت فاطمه صغری (س)
چه شود اگر گذر، ای صبا! تو به سوی کرببلا کنی؟[1]
چو رسی به دشت بلا ز من، تو به اکبرم گلهها کنی
ز منِ شکستهدل، ای صبا! تو بگو به اکبر باوفا
چه شود که ای شه مهلقا! «نظری به جانب ما کنی؟»
مدح و مصیبت حضرت سیدالشّهدا (ع)
مرغ دل بهر چمن باز به فریاد آمد
شد محرّم، دگرم کرببلا یاد آمد
گشت هنگام عزای شه گلگون کفنان
از غم تشنهلبان، سینه به فریاد آمد
خسرو عشق بزد خیمه به قربانگه عشق
بهر قربانی معشوق به میعاد آمد
از پی ریختن خون شه تشنهلبان
شمر با خنجر فولاد چو جلّاد آمد
لیلی! از گریه بیاسای، شو از خیمه برون
که ز میدان بلا، اکبر ناشاد آمد
شد نگون رایت دین چون به لب شطّ فرات
از سر زین به زمین، آن قد شمشاد آمد
عرش لرزید چو بر خیمۀ سلطان حجاز
از پی غارت آن، لشکر بیداد آمد
بهر آتش زدن خیمهگه خسرو عشق
حکمِ پی در پی از آن تالی شدّاد آمد
خون دل از مژه بارید در آن دم زینب
چون سر[1] نعش پدر، سیّد سجّاد آمد
واژگون گردی! ایا چرخ! بیفتی ز رَوِش!
کز تو بر آل علی این همه بیداد آمد
هست «فرخنده» چو مدّاحۀ اولاد رسول
روح قدسش گهِ انشاد به امداد آمد
دل پیوستۀ من تا که بپیوست به عشق
بود ویرانه، از آن موهبت، آباد آمد
شد چو «فرخنده» ز جان، حلقه به گوش شه عشق
از المهای دو گیتی، همه آزاد آمد
[1]. نسخۀ مرجع: چو سر (مشکل تنافر کلام، مجبور به تصحیحم کرد که با افزودن «ن» حل شد).