مشخصات شعر

انگار که کهکشان به خاک آمده است

آن اسب سپید، سرخناک آمده است

از جنگل تیغ، سینه‌چاک آمده است

سرها بر روی نیزه‌ها می‌تابند

انگار که کهکشان به خاک آمده است

 

***

 

از داغ ِ دلت شراره‌ای کوچک بود

یا از جگر تو پاره‌ای کوچک بود

آنجا که سر برادرت می‌تابید

خورشید فقط ستاره‌ای کوچک بود

 

***

 

آن روز که آن حادثه را دید غروب

چون خون حسین، سرخ جوشید غروب

آن روز که آسمان به خاک آمده بود

هفتاد و دو بار کرد خورشید غروب

 

انگار که کهکشان به خاک آمده است

آن اسب سپید، سرخناک آمده است

از جنگل تیغ، سینه‌چاک آمده است

سرها بر روی نیزه‌ها می‌تابند

انگار که کهکشان به خاک آمده است

 

***

 

از داغ ِ دلت شراره‌ای کوچک بود

یا از جگر تو پاره‌ای کوچک بود

آنجا که سر برادرت می‌تابید

خورشید فقط ستاره‌ای کوچک بود

 

***

 

آن روز که آن حادثه را دید غروب

چون خون حسین، سرخ جوشید غروب

آن روز که آسمان به خاک آمده بود

هفتاد و دو بار کرد خورشید غروب

 

۱ نظر
 
  • شکیبا ۱۳۹۵/۰۱/۲۰

    به نظرم اگر به جای کهکشان در " انگار که کهکشان به خاک آمده است " آسمان گفته می شد زیباتر بود

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×