- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۸/۰۱
- بازدید: ۱۳۱۴
- شماره مطلب: ۳۵۶۶
-
چاپ
حضور فاطمه
سلام از من و پروردگارِ داور من
به فاطمه به حسین و حسن به شوهر من
منم که همسریِ شیر حق نصیبم گشت
منم که سرور عالم علیست همسر من
منم که چار پسر زادهام برای علی
منم که امّبنین گشته نام دیگر من
کنیز حضرت زهرا شدم به بیت علی
مقام فضه به من داده حی داور من
منم که دخت علی مادرم خطاب نمود
منم که عمهی سادات گشته دختر من
زهی به بخت بلندم که از نخست مرا
برای شیر خدا پرورید مادر من
چه افتخار از این به که هدیه شد به حسین
چهار دسته گلِ غرق خونِ پرپر من
درود باد به عباس غرق در خونم
سلام باد به عثمان و عون و جعفر من
مرا که فاطمه شد نام از ازل سرّی است
که رنگ فاطمه گیرد ز پای تا سر من
از آن به فاطمه نامیده گشتهام ز آغاز
که وقف فاطمه کردند چار کوثر من
طلوع کرد سه تابنده اختر و یک ماه
ز سبز دامن پاکِ شهیدپرور من
خدا مرا پسری داده از ره یاری
که کرد بر پسر فاطمه علمداری
اگر نشد که نهم رو به کربلای حسین
بقیع را کنم امروز نینوای حسین
نگه به چهرهی عباس کرده میگفتم
هزار مرتبه عباس من فدای حسین
به دشت کرببلا تا کنند پرپرشان
چهار دسته گل آوردهام برای حسین
شب عروسی خود با علی همی گفتم
چو من هزار عروس است خاک پای حسین
ز کودکی به عزیزان خویش میگفتم
که سر به دست بگیرند در هوای حسین
همیشه بود به هر جا نگاه عباسم
به ماه عارض و بر قامت رسای حسین
نگاه، من هم از آن بود بر رخ عباس
که داشت جلوه ز روی خدا نمای حسین
به چار نجل شهیدم درود باد درود
که بود پشت سر هر یکی دعای حسین
حضور فاطمه آرم به حشر چار ذبیح
که جانشان شده تقدیم در منای حسین
همیشه بود روان روح چار فرزندم
چو اختران ز پِی ماه در قفای حسین
خدا گواست ز عباس بیشتر میبرد
دل مرا همه جا نام دلربای حسین
به دشت کرببلا جای شاخهی یاسم
به خاک پای وی افتاد دست عباسم
نسیم علقمه پیوسته میدهد خبرم
که پارهپاره چو گل گشت پیکر پسرم
به خون طپید لب تشنه ماه علقمهام
نشد که قطرهی آبی برای او ببرم
به وقت مرگ غریبانه سر به خاک نهم
که از چهار پسر نیست یک پسر ببرم
هزار بار الهی شود فدای حسین
نه جسم چار پسر بلکه مادر و پدرم
خدا گواست که باشد فقط برای حسین
هر آن چه خون جگر میچکد ز چشم ترم
چون شمع سوزم و در سوز خویش آب شوم
چنانکه محو شود در شرار دل اثرم
خدا گواست که اشک خجالت عباس
ز خون دیدهی او بیشتر زند شررم
الهی آنکه کنار دو دست عباسم
فتد به خاک قدمهای اهلبیت سرم
برای شیر خدا چهار شیر آوردم
هزار حیف که امروز خم شده کمرم
ز دیدن سر مجروح دخترم زینب
بسان پیکر عباس پاره شد جگرم
چنان که خون چکد از «نخل میثم» زینب
ز دیده خون جگر ریزم از غم زینب
-
بر حال حسین گریه کردم
ای بیت خدا، خدانگهدار
ای محفل عاشقان بیدار
ای سنگ نشان کوی دلدار
افسوس که با دو چشم خونبار
من از تو جدا شوم دگر بار
ای بیت خدا، خدانگهدار
-
صفایی ز آب فراتم بده
خداحافظ ای کعبه، ای بزم یار
خداحافظ ای بیت پروردگار
خداحافظ ای محفل اهل راز
خداحافظ ای قبلهام در نماز
-
من عبد گنهکارم و تو حی یگانه
مرغ سحرم دانۀ اشکم شده دانه
پیوسته کشد از جگرم شعله زبانه
تن خسته و کوه گنهم بر روی شانه
من عبد گنهکارم و تو حی یگانه
-
حج عبّاس تو در علقمه بود
کعبه، ای بیت خداوند جلیل
ای به سنگت، اثر پای خلیل
کعبه، ای خانۀ امّید همه
کعبه، ای مرکز توحید همه
حضور فاطمه
سلام از من و پروردگارِ داور من
به فاطمه به حسین و حسن به شوهر من
منم که همسریِ شیر حق نصیبم گشت
منم که سرور عالم علیست همسر من
منم که چار پسر زادهام برای علی
منم که امّبنین گشته نام دیگر من
کنیز حضرت زهرا شدم به بیت علی
مقام فضه به من داده حی داور من
منم که دخت علی مادرم خطاب نمود
منم که عمهی سادات گشته دختر من
زهی به بخت بلندم که از نخست مرا
برای شیر خدا پرورید مادر من
چه افتخار از این به که هدیه شد به حسین
چهار دسته گلِ غرق خونِ پرپر من
درود باد به عباس غرق در خونم
سلام باد به عثمان و عون و جعفر من
مرا که فاطمه شد نام از ازل سرّی است
که رنگ فاطمه گیرد ز پای تا سر من
از آن به فاطمه نامیده گشتهام ز آغاز
که وقف فاطمه کردند چار کوثر من
طلوع کرد سه تابنده اختر و یک ماه
ز سبز دامن پاکِ شهیدپرور من
خدا مرا پسری داده از ره یاری
که کرد بر پسر فاطمه علمداری
اگر نشد که نهم رو به کربلای حسین
بقیع را کنم امروز نینوای حسین
نگه به چهرهی عباس کرده میگفتم
هزار مرتبه عباس من فدای حسین
به دشت کرببلا تا کنند پرپرشان
چهار دسته گل آوردهام برای حسین
شب عروسی خود با علی همی گفتم
چو من هزار عروس است خاک پای حسین
ز کودکی به عزیزان خویش میگفتم
که سر به دست بگیرند در هوای حسین
همیشه بود به هر جا نگاه عباسم
به ماه عارض و بر قامت رسای حسین
نگاه، من هم از آن بود بر رخ عباس
که داشت جلوه ز روی خدا نمای حسین
به چار نجل شهیدم درود باد درود
که بود پشت سر هر یکی دعای حسین
حضور فاطمه آرم به حشر چار ذبیح
که جانشان شده تقدیم در منای حسین
همیشه بود روان روح چار فرزندم
چو اختران ز پِی ماه در قفای حسین
خدا گواست ز عباس بیشتر میبرد
دل مرا همه جا نام دلربای حسین
به دشت کرببلا جای شاخهی یاسم
به خاک پای وی افتاد دست عباسم
نسیم علقمه پیوسته میدهد خبرم
که پارهپاره چو گل گشت پیکر پسرم
به خون طپید لب تشنه ماه علقمهام
نشد که قطرهی آبی برای او ببرم
به وقت مرگ غریبانه سر به خاک نهم
که از چهار پسر نیست یک پسر ببرم
هزار بار الهی شود فدای حسین
نه جسم چار پسر بلکه مادر و پدرم
خدا گواست که باشد فقط برای حسین
هر آن چه خون جگر میچکد ز چشم ترم
چون شمع سوزم و در سوز خویش آب شوم
چنانکه محو شود در شرار دل اثرم
خدا گواست که اشک خجالت عباس
ز خون دیدهی او بیشتر زند شررم
الهی آنکه کنار دو دست عباسم
فتد به خاک قدمهای اهلبیت سرم
برای شیر خدا چهار شیر آوردم
هزار حیف که امروز خم شده کمرم
ز دیدن سر مجروح دخترم زینب
بسان پیکر عباس پاره شد جگرم
چنان که خون چکد از «نخل میثم» زینب
ز دیده خون جگر ریزم از غم زینب