مشخصات شعر

جعفر خدا

مردی غروب کرد وقتی افق شکست

خورشید دیگری جای پدر نشست

 

او یک امام بود هر چند بی قیام

او یک رسول بود، جبریل شاهد است

 

در آخرین کلام حرفش نماز بود

او جعفر خداست، پیری که بود و هست

 

از ترس، بشکند دشمن نماز او

این یک نماز نیست؛ تیغی است روی دست

 

از پای منبرش بستند دست او

قومی عبا به دوش، جمعی قلم به دست

 

آتش چه می‌کند با خانۀ خلیل

کاذب چه می‌برد از صادق الست؟

 

حرف از ثواب شد تشییع آمدند

ای دهرِ نا به کار ای روزگار پست

 

زیر جنازه‌اش جمعند عده‌ای

فامیل بی‌نماز یا با نمازِ مست

 

کاش از ره ثواب جمعی به کربلا

تشییع شاه را بودند پای بست

 

وقتی افق شکست رأسی طلوع کرد

منبر، سنان شد و واعظ بر آن نشست

جعفر خدا

مردی غروب کرد وقتی افق شکست

خورشید دیگری جای پدر نشست

 

او یک امام بود هر چند بی قیام

او یک رسول بود، جبریل شاهد است

 

در آخرین کلام حرفش نماز بود

او جعفر خداست، پیری که بود و هست

 

از ترس، بشکند دشمن نماز او

این یک نماز نیست؛ تیغی است روی دست

 

از پای منبرش بستند دست او

قومی عبا به دوش، جمعی قلم به دست

 

آتش چه می‌کند با خانۀ خلیل

کاذب چه می‌برد از صادق الست؟

 

حرف از ثواب شد تشییع آمدند

ای دهرِ نا به کار ای روزگار پست

 

زیر جنازه‌اش جمعند عده‌ای

فامیل بی‌نماز یا با نمازِ مست

 

کاش از ره ثواب جمعی به کربلا

تشییع شاه را بودند پای بست

 

وقتی افق شکست رأسی طلوع کرد

منبر، سنان شد و واعظ بر آن نشست

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×