مشخصات شعر

سفر

با کاروان نیزه سفر می‌کنم پدر

با طعنه‌های حرمله سر می‌کنم پدر

 

مانند خواهران خودم روی ناقه‌ها

در پیش سنگ، سینه سپر می‌کنم پدر

 

از کوچۀ نگاه وقیح یهودیان

با یک لباس پاره گذر می‌کنم پدر

 

حالا برو به قصر، ولی نیمه شب تو را

با گریه‌های خویش خبر می‌کنم پدر

 

این گریه‌ جای خطبۀ کوبنده‌ی من است

من هم شبیه عمه خطر می‌کنم پدر

 

با دیدن جراحت پیشانی‌ات دگر

از فکر بوسه صرف‌نظر می‌کنم پدر

 

شام سیاه زندگی‌ام را به لطف تو

خورشید روی نیزه سحر می‌کنم پدر

 

امشب اگر که بوسه نگیرم من از لبت

در این قمار عشق ضرر می‌کنم پدر

سفر

با کاروان نیزه سفر می‌کنم پدر

با طعنه‌های حرمله سر می‌کنم پدر

 

مانند خواهران خودم روی ناقه‌ها

در پیش سنگ، سینه سپر می‌کنم پدر

 

از کوچۀ نگاه وقیح یهودیان

با یک لباس پاره گذر می‌کنم پدر

 

حالا برو به قصر، ولی نیمه شب تو را

با گریه‌های خویش خبر می‌کنم پدر

 

این گریه‌ جای خطبۀ کوبنده‌ی من است

من هم شبیه عمه خطر می‌کنم پدر

 

با دیدن جراحت پیشانی‌ات دگر

از فکر بوسه صرف‌نظر می‌کنم پدر

 

شام سیاه زندگی‌ام را به لطف تو

خورشید روی نیزه سحر می‌کنم پدر

 

امشب اگر که بوسه نگیرم من از لبت

در این قمار عشق ضرر می‌کنم پدر

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×