- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۲/۱۷
- بازدید: ۴۲۲۲
- شماره مطلب: ۳۲۶۷
-
چاپ
مشرق آفتاب
کمکم طلوع میکند از مشرق آفتاب
شهر مدینه باز پر از شور و زمزمه است
مثل همیشه آمده در گوشۀ بقیع
یک مادر شهید که همنام فاطمه است
***
تنها نیامده، نوهاش هم کنار اوست
یک آه سرد از دل خسته کشید و بعد
بنشست بر زمین و دو دستش به روی خاک
نقش چهار صورت قبری کشید و بعد
***
یکیک نوشت اسم عزیزان بر آن قبور
با اشکهاش روضۀ سقا به پا نمود
گفتا رشید من، قمر من، بگو چطور
آمد عمود خصم به فرق سرت فرود
***
از نالههای او دل هر سنگ آب شد
مردم کنار امِّ بنین جمع میشدند
او روضهخوان و گریهکنان مصیبتش
پروانههای دور و بر شمع میشدند
***
کمکم غروب میکند از مغرب آفتاب
مردم به حیرتند ولی او به شور و شین
نقش چهار قبر به دستش نمود پاک
تنها فقط نوشت: فدایت شوم حسین
مشرق آفتاب
کمکم طلوع میکند از مشرق آفتاب
شهر مدینه باز پر از شور و زمزمه است
مثل همیشه آمده در گوشۀ بقیع
یک مادر شهید که همنام فاطمه است
***
تنها نیامده، نوهاش هم کنار اوست
یک آه سرد از دل خسته کشید و بعد
بنشست بر زمین و دو دستش به روی خاک
نقش چهار صورت قبری کشید و بعد
***
یکیک نوشت اسم عزیزان بر آن قبور
با اشکهاش روضۀ سقا به پا نمود
گفتا رشید من، قمر من، بگو چطور
آمد عمود خصم به فرق سرت فرود
***
از نالههای او دل هر سنگ آب شد
مردم کنار امِّ بنین جمع میشدند
او روضهخوان و گریهکنان مصیبتش
پروانههای دور و بر شمع میشدند
***
کمکم غروب میکند از مغرب آفتاب
مردم به حیرتند ولی او به شور و شین
نقش چهار قبر به دستش نمود پاک
تنها فقط نوشت: فدایت شوم حسین