- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۲/۱۹
- بازدید: ۳۴۱۷
- شماره مطلب: ۳۰۸۰
-
چاپ
خنیاگرِ نور
زمینبوسِ تواَم، ای نورِ سیّال!
بتاب آیینهام را در شبِ حال
جهان نامِ تو را آورده بر لب
که میبینم شبِ حال است، امشب
شبِ رخشان، شبِ دلکش، شب قدر
تو را عشق است، ای رخساره؛ چون بدر!
شب قدرست، امشب بیقرارم
دلافشانْ ظهرِ فردا را دچارم
چه ظهری! شبتر از شبهای دیجور
که کُشته میشود خنیاگرِ نور
در آن ساحت که عالَم واژگون است
خراب آبادِ غم، ننگِ قرون است
در آن ساعت که هستی ارغوانیست
نگاه باغ محوِ گُلفشانی است
-
دلاویز
خیابان در خیابان داغ جاریست
زمین و آسمان در سوگواریست
بخوان، ای نوحهخوان! از داغ زهرا
که تاراج خزان شد باغ زهرا
-
سوگند و صدا
قسم میخوردم به آن سردارِ بیسر
که از خونش شده کوثر معطّر
قسم خوردم به آن دست بریده
که دنیا مثلِ او هرگز ندیده
-
نوای نینوا
بیا، بشنو نوای نینوا را
بسوز اسطورهها، افسانهها را
حقیقت نیست در آواز آنان
طریقت نیست در پروازِ آنان
-
هیهات!
حسین و اختیار ننگ؟ ... هیهات!
تبسُّم در غبارِ ننگ؟ ... هیهات!
ستم را یاوری کردن تباهیست
ستمکاری سیاهی، روسیاهیست
خنیاگرِ نور
زمینبوسِ تواَم، ای نورِ سیّال!
بتاب آیینهام را در شبِ حال
جهان نامِ تو را آورده بر لب
که میبینم شبِ حال است، امشب
شبِ رخشان، شبِ دلکش، شب قدر
تو را عشق است، ای رخساره؛ چون بدر!
شب قدرست، امشب بیقرارم
دلافشانْ ظهرِ فردا را دچارم
چه ظهری! شبتر از شبهای دیجور
که کُشته میشود خنیاگرِ نور
در آن ساحت که عالَم واژگون است
خراب آبادِ غم، ننگِ قرون است
در آن ساعت که هستی ارغوانیست
نگاه باغ محوِ گُلفشانی است